سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 28 فروردين 1404
    19 شوال 1446
      Thursday 17 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        پنجشنبه ۲۸ فروردين

        داستان عقیل و علی علیه السلام

        شعری از

        خسرو امینی (امینی)

        از دفتر حکایات منظوم نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲ آذر ۱۳۹۲ ۱۰:۰۹ شماره ثبت ۲۰۵۹۲
          بازدید : ۵۷۱   |    نظرات : ۲۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        آخرین اشعار ناب خسرو امینی (امینی)

        روزی عقیــل قصد حــریم علی نمود

        با چشم بسته درب سرای علی گشود

        وارد شد او به محضـر مـولای متقین

        آن محور عدالت و آن صــاحب یقین

        گفتــــــــا ســلام ای گل دامــان مــادرم

        ای افتخار هر دو جهــان،ای برادرم

        دانیکه من علیلم و از هردوچشم کــور

        تنها نمیتـوانم از این ره، کنــــم عبــور

        اینجا ز بهر حـاجت دنیـا روان شــــدم

        گویی کنون ز شوکت تو پر توان شدم

        این مرحمت نمــا به من زار و ناتوان

        افزون نما تو سهم خـــراجم امیـدجان

        فرمود یا عقیــــل کنون دست بــاز کن

        پاداش خود بگیر و تو رفع نیــاز کن

        دستش گشود سـوی برادربه صدامید

        ناگه لهیب آتش خشــــــم علی چشیـد

        گفتا چه میکنی به من مفلـــس فقیر؟

        آتش چرا زنی تو بیا دست من بگیر!

        این است عدل تو ، به ازای من حقیـر

        عدل تو را نخواهم از این لحظه یا امیر

        گفتا امیــر و سرور دیــن ،کای برادرم

        من با تو در حقــوق ، بسان و برابرم

        لیکن تو از لهیبِ ضعیفی شـدی مَلول

        از این عمل نتیجه نیکی شـود حصول

        این ذره ای ز آتــش دنـیــا بُــــوَد اخــا

        پس آتش بـــــــزرگ قیــامت مرا مخـا

        دنیا میرزد آنکه ز بهــرش کنی خلاف

        ما را  نما تو از هوس خویشتن معاف

        من از برای عدل و عدالت شدم امیر

        هرگز مخواه در ید شیطان شوم اسیر

        شرمنده شد عقیـل ازآن قول نـــــابجا

        گفتا که من کجا و اَخَم مرتضی کجــا

        عذر گناه خواست ز درگاه کــــردگـار

        در دست او بماند نشانی به یـــادگـار

        با عرض پوزش از اینکه تا مدتی نیستم که به کامنت های شما پاسخ دهم

        درود بر شما و بدرود

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1