سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        یک مثنوی!

        شعری از

        اندیشه شاهی

        از دفتر اندیشه شاهی نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۹ ۱۹:۵۵ شماره ثبت ۲۰۵۸
          بازدید : ۸۱۵   |    نظرات : ۱۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اندیشه شاهی

        زخم خورده غزلهایم سرا پا دردم
        نمیدانم چرا جاده به جاده دنبالی تو میگردم
        عاشقانه نفسی قبله گاه ام خواهد شد
        جاده در جاده کسی قبله ی من خواهد شد
        میدانی چشمم بسته بدیداری کسی مشتاق است
        برو بگو شاعر خسته بدیدار تو مشتاق است
        کسی از سلسله اتش و باران جنون
        کسی از قسمت دلهای در افتاده به خون
        من از جنس همان نسیم صبح که در دریا جاری ام
        موج در موج برای ارامش دل تو جاری ام
        حتم دارم کسی از مشرق دلها میاید
        اه اگر لطف کند بغض مرا بگشاید
        بغض یک عمرپریشان و تنها بودنم را
        بغض یک عمر نزدی تو نبودنم را
        ای که از هر چه بهار است نشانی داری
        چه شود دست به روی سر من بگذاری
        سهم این شاعر دلسوخته تنها درد است
        دست احسان تو انگار مرا گم کرده است
        بی تو روز و شب گرفتار غم سنگینم
        دل خود را همه شب در چشم تو میبینم
        از دلم روشنی و نور سراغی داری؟
        دلم تیره ست دوست چراغی داری؟
        دلم دست به غوغای ساهی دادست
        اه از این شب که بدامان سحر افتاده است
        بی تو حتی یک لحظه بودن دلم از این دنیا میگرد
        چه کسی\" اه بگو جای تو را در دلم میگرد
        تو زیباترین حادثه ی که جاری شده در تاب و تبم
        رنگ و بوی تو گر فتست همه روز و شبم
        شبی به یادی ان پریشانی های خود افتادم
        وقتی فریاد میزدم ناگه دست تو امد بر سرم
        بخدا که دردم زیاد است اگر گوش کنی
        مرد و نامرد زیاد است اگر باور کنی
        بخدا داغ دلم چنین است که اخر میسوزی
        خشکی دلم چنین است که اخر میسوزی
        گوشه خلوت کوچه هر کسی افتاده ست
        هر طرف چشم بگردد قفسی افتاده است
        کاش مرهمی بر زخم دلم مگذاشتی
        کاش توده های دلم را از زمین برمیداشتی
        دل افتاده ی من بی تو لگذ خواهد شد
        اگر است غیر از تو بد خواهد شد
        حتم دارم کسی از او سودی دریا میاید
        حتم دارم ز دلم نور و صدا میاید
        انتظاری است که اندازه ی بی پایان ندارد
        میدانم نقد نیست باز هم این دل ایمان ندارد
        میدانم سخت است که پیوسته در اتش باشم
        مهم نیست بگذار لحظه ی در یاد تو خوش باشم

        اندیشه شاهی.


        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        میثم الهی خواه(قاصدک باران)

        ،

        تبسم

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2