جنگِ طف 14 شجاعت و حمله ی امام حسین (ع)
خواندم در کربلا ظلم و ستم ، از سرودن درد می پیچد دلـــــــــــــــــــم
اشکِ چشم چون رود جاری می شود ، بر دوش خسته همچو باری می شود
قصه ی تنهایی در جنگِ حسین ، انتقامِ واضح از جنگِ حنیــــــــــــن
وقتی نورِ ساقی ها خاموش شد ، سرورم در حمله اش بی هوش شد
قطع کردند دو کفِ دستِ دلیر ، تیر کوبیدند به چشمِ آن وزیــــر
چند نیزه سینه اش را باز کرد ، روح ابو الفضل با حسین پرواز کرد
مشغولِ نالیدن شده در احتضار ، جان فدا کرده دلش با افتخــــــــــــار
دودِ عنبر در هوا پیچیده شد ، بویِ ابنِ فاطمه جوییده شــــــــــــــــد
هر که هستی قسمت دادم به دین ، سر نبر تا بو کنم جسمِ حسین
الخلاصه درد و زاری شد زیاد ، اهل حق در ناله و دشمن چه شاد
روحِ عباسِ حسین پرواز کرد ، گریه و زاریِ زینب باز کـــرد
کودکان در خیمه جوشان آمده ، در نهایت جسمِ بی جان آمــــــده
دشمنش بازویِعباس را برید ، ابو الفضل به آرزوی خود رســــــــــید
با حماسه عذر خواهی کرد ز دست ، در بغل داداش خود را چشم بست
ابنِ زهرا یاوری مصلح ندید ، ناله های تشنه ی اطفال شنید
گفت زینب جان حمایل را بده ، مشکِ آبی با وسایل را بده
جانِ من خواهر همان سجاد را ، در غروبم عدل یار آباد را
دردِ من سکنه و اطفال و عیال ، رهبری کن عائله جانم ننال
شیر زن باش خواهرم در سفرت ، وقت دیدارم جهانِ آخــــــــــــــــرت
اشک ریزان به تن کرد جامه ی جنگ ، با شجاعت دل اسیرِ دردِ سنگ
با وداعش قلبِ خواهر شد حزین ، ای مسلمان عشقِ زینب را ببین
سایه کم کم در ظهور آمد پدید ، سرور میدان دلِ دشمن رسید
شیر جوشان قاصدِ جنگ آمده ، با سر و جان در پی مرگ آمده
ساعتی در میمنه دل شد پدید ، لحظه ای در میسره سرها برید
خیلی از کفار با طعنش فرود ، سوز داد اجسام در آتش و دود
جبهه ها از ضرب سیفش الفرار ، ابن حیدر چون علی در کارزار
حدسِ دشمن هان علی ظاهر شده ، سیفِ ذوالفقارِ خود ماهر شده
ترس دارند از علی در قهرِ باز ، فرصتِ قتلش شده وقتِ نـــــماز
جمع کرده جبهه ها در یک مسیر ، می خروشد بر ستم میدانِ شیر
خشک شد حلقومِ سر دار از عطش ، خون می بارید نم نم از سرش
لحظه ای یک سایه جوییده کنار ، یک نفس را تازه کرده در مزار
ناگهان با مکر صد تیر آمده ، جسمِ پاکش طعن شمشیر آمــــــــده
روی شمشیرش دلیرم تکیه کرد ، وسطِ میدان پریشان در نبرد
ساعتی پیچید از درد و الم ، با خدا راز و نیازش درد و غـــــــم
شمر آمد ضربه ای زد در سرش ، جرقه ای زد قلبِ نازِ دختــــــرش
در زمین افتاد دو سر بالا نهاد ، سویِ خیمه گاه دو چشمش را گشاد
دل به دلبندِ خودش تسلیم کرد ، انقلابی در جهان تنظیم کـــــــــرد
روحِ او با روحِ یارانش دوید ، در بهاری سبزگل هایش کشیـــــــد
جاســــــــــــــــــــــم ثعلبــــــــــــــــی (حسّانـــــــــــــــــی) 07/09/1391
سروده ی بعدی جنگ طف 15 آتش زدنِ خیمه های امام توسط لشکر یزید
با من همراه باشید و اجر ببرید که در قیامت حسین یاور شیعیان اســــــــت .