شنبه ۳ آذر
چهارشنبه سوری را چهارشنبه سوزی نکنیم شعری از ساقی رضایی
از دفتر ساقی نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۷ آبان ۱۳۹۲ ۰۹:۴۸ شماره ثبت ۱۹۷۱۸
بازدید : ۵۰۲ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب ساقی رضایی
|
زهرا کنار مادر، تو بغلش عروسک ، نشسته توی خونه
مادره غصه داره ، چون چشای دخترش، تاریکه و بی نوره
چهار شنبه سوری پارسال،
مامان بابا با زهرا ،
رفتن خرید یک شال
اون شب مجید با بابک ،
ترقه و نارنجک ،
پرت می کردن تک به تک
ذوق می کردن که مردم ، می ترسن از صداشون
یکیش افتاد تو ماشین، تو بغل زهرا جون
یکهو که منفجر شد دنیا پیشش سیاه شد
مادره تو سرش زد زهرا رو زود بغل کرد
وقتی رسید به دکتر ، دیگه چشای زهرا، خونش میومد شرشر
دیگه چشاش بی نوره ، ولی دلش می خواست که:
بچه ها عاقل بودن ،
به وقت کار یا بازی ،
فردا رو هم می دیدن
قدر همو بدونن ، دست همو بگیرن ، مراقب هم باشن .
چهارشنبه سوری را چهارشنبه سوزی نکنیم.
تقدیم به کودکان سرزمینم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.