راز معشوق(1)
سلام ای یار دیرینه، کلام از داد ها دارم
سلام ای دشت سبزینه، پیام از یاد ها دارم
کجایی بی تو غمگینم ،نه دیداری نه بیداری
دلم آشفته در یادت ،پری از باد هــــا دارم
********
میازار این دل عاشق، بیا در شهر و ده بنشــین
عزیز و یار دیرینه، که بی تو دل شده غـــــمگین
دلم در آه و ناله خفت، مدّتها در آغوشــــــــــت
بیا در دشت آن بنگر، همش سبزه همش رنگین
*******
یار را با ما دمی از عشق و دردت را بگـــــــــــو
زار را با ما گهی از دل سردت را نگــــــــــــــــو
چه فریب است که چسبانیده ای دردت نخســــــت
چشمه نابی است زهر رشته اش نهرت بــجو
*******
های وهوی این زمان گل کاشته
رنگ و روی دلبران برداشـــــــته
دلم از درد فراقش ناله کـــــــرد
چند روزی آتشش افراشـــــــــته
*******
سبا سجده نما در دل، که معشوقت در آن خفته
بیا روزه نما در آن ،که محبوبت از آن رفـــــته
غریب و زیرِ دارِ غم ،نهادی بند مــــــشنق را
حسود و دشمنان یارا، که سر کوبت در آن گفته
*******
جمال بدر ماهت را ، چنان در آسمان دیــدم
دل و چشم نگاهت را، بدان با جان بوسیدم
چه می شد گر سرای گل بماند در دلم اسکان
شب و روزم به شادی را دلی با خان جوییدم
*******
وای وای از درد هجرت وای وای
آه گاهی دل به دردم گاه نــــــــای
سوخت آن دیواره ی قصرم کنـون
از درام عشق ســـــردت بای بای
*******
دار زد نور کمالت جــــان را
خار زد سور جمالت خــــان را
صد تمنا کرده ام دستم فرود
دیده ام مجنون این زندان را
*******
یافتم عشق نهایی یافتــــــــــم
در دلم نقش طلایی بافتـــــــــم
دل به دیدار رخش شادی نمود
از نحیبش صد نوایی ساختــــــم
*******
نیزه ی عشقش درون قلبم نهاد
خون کرده آنچنان دردم فــــــــتاد
لیک چون معشوق و محبوب دلم
آه از ورد دهانم دم نـــــــــــداد
*******
یار دیوانه و ما در شادیــــــــم
یار مستانه و ما در بادیـــــــــم
چه کنم از او بجـــــویم راز دل
هر چه از دل خواسته در دادیم
*******
آه نکن شیون مکن ،ده روز مانده در نهال
راه کمالت باز شد، لطفی شنیده در وصال
جانا اگر دل می نهی، درد فراقش را ببین
بعد از صفر باشد ظفر ،نور پدیده در جمال
*******
زار نکن شیون و دلدار تـــــــویی
بار نکن یاور وفادار تویــــــــــی
چند روزی در رخت مهمان شدم
بی گمان سرور و مختار تویـــــــی
این سروده رمز دارد .
جاسم ثعلبی 22/10/1390