دارم می آیم
ای آفتاب فروزان وجود
دارم می آیم به سوی ساحل
به ساحل دریای بیکران عشق
دعوت شده ی رازهای روزگارت
با دلی لرزان و تصمیمی بران
سوار ابرهای زود گذر امواج
دارم می آیم با هزار دلهره و هزار امید
دارم به سویت می آیم
ای مژده ی قدوم نوروز
ای از همه مهربانتر
ای شاهزاده ی نبوغ آزادی
ای فروغ سحر بیداری
دارم می آیم
و دلم لرزان از فردایت
دارم می آیم و قلبم آگنده از دیدارت
هستی ات برایم مبهم
قصر زیبایت در وجودم لانه کرده
و بودنت در محشر عشق سامانه
در دام عشقت گرفتار
و درون باغ خودت یادگار
و هم همه های من
بیشتر از زمزمه های دیدار
دارم می آیم به لانه ات
دارم می آیم به درونت
دارم می آیم این همه راه
این همه خستگی و درد
فدای یک لحظه ی نگاهت
فدای یک گشت در کمان آبی دور چشمت
دارم می آیم شمع ها را روشن
کلبه ات را تکانی بده
عنبر بوی سرایت
دارم می آیم
با بارهای بی کران عشق
با راز های بی پایان دل
گذشته هایی را فراموش
و به دیدارت فراگوش
خوابم نمی آید
راه پر پیچ وخم وصالت
همیشه در ذهن من
دارم می آیم نمی دانم چه گویم
ای گل عشق این زمان
با سلام آغازش یا با سکوت
نمی دانم با تبسم یا با آوای ملکوت
حس می کنم آتشم در برابر آبت خاموش
و دلت از دیدنم پر جوش
احساسات خودت بگو
می دانم توی فکرت غرقی
و در سایه عذاب دل می کشی
لحظه ها چه دیر
و مسیر چه دور
شب ها هم آواز روز ها
با دیدنت چه حسی می دهد
چشمهایم روشن
یا در دام زلف یا مناره
یا در عطش دوری ادغام
شاید آسانترین راه بر خورد
سلام است و خداحافظی
جاسم ثعلبی تهران 2/10/1390