سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        شهرزاد قصه گو

        شعری از

        اسمر شجاعان

        از دفتر شعرناب نوع شعر ترانه

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۶ مهر ۱۳۹۲ ۲۲:۳۵ شماره ثبت ۱۸۷۴۱
          بازدید : ۷۲۸   |    نظرات : ۱۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اسمر شجاعان

        شهرزاد قصه گو

        موج دریاهای وحشی/مرغک صحرا نشین
        لوح عشق قبله گاهم/کعبه ی دل را ببین
        برکه ی سوزانده از شعر/سینه های بی قرار
        بند دل بگشا و بنشین/از فراق این شرار
        باغ زرین صنوبر/آسمان بی بهشت
        قصه ی تنهاییم را/خط بی پایان نوشت
        طعنه ی باد صبا/بر زخمهای خورده ام
        در دل دیوانه ام/من آرزویی مرده ام
        صندوق چوبین اعجاز/مادر موسی و نیل
        دختری شهزاده از/آواره طغیانی طویل
        شب سحر را بی صدا/پنهان کن و چیزی نگو
        طرح یک قصه بساز/ای شهرزاد قصه گو
        مست در اشعار من/غوغا و شیدایی بکن
        گرچه ابرو در همم/ما را تماشایی بکن
        از غم بیم جدایی/گرد شمع پروانه شو
        پای می عزلت بگیرو/خانه ای ویرانه شو
        دم بساز آهنگ و چنگی/نغمه ای را ساز کن
        خرمن گیسوی مارا/تا قیامت باز کن
        بوسه بر لب تازه کن/آغوش را دشت جنون
        سر اسرام بگو/از ابتدایم تا کنون
        پیله شو دور تنم/شوری هوس انگیز کن
        جامه از تن پاره کن/پیمانه را لبریز کن
        حیرت چشمان من شو/چون بتی ساکن بمان
        لاف مجنونی بزن/هر چند داری قصد جان

        اسمر شجاعان
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4