پنجشنبه ۲۹ آذر
نذر میکنم - امروزبه آخربرسدبازشب آید شعری از کریم لقمانی سروستانی
از دفتر s@rv نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ جمعه ۸ شهريور ۱۳۹۲ ۱۰:۱۷ شماره ثبت ۱۷۵۴۳
بازدید : ۵۷۰ | نظرات : ۴۵
|
دفاتر شعر کریم لقمانی سروستانی
آخرین اشعار ناب کریم لقمانی سروستانی
|
لحظه لحظه ی اندیشه هایم
چون پاندول ساعت بی تاب درحرکت
شوقم اسیرکرانه ا ی توفانی
ذهنم همچون دریائی مواج وپریشان
چشمهایم دوش میکشد دغدغه ی فردا را !
برکدام چهره بگشایم دیده گانم ؟!
تا ازمهربانیش سرشارعشق گردم
بی نصیب گردم زین کینه توزیهای مسموم
که چون عفریتی حریص
دامن گشوده پشت پنجره ی سهمناکشان
تامسدودکندکوره راه تنهائی ام
نذرمیکنم ...!
روشن باشدفردایم
بارخستگی کوچ کند ازدوش
شایدمتولدشوم دوباره
وجستجوکنم باردگر
قصه ی دوست داشتن را
**--**--**
من شاعر گمنام وُفریبنده ی شهرم
رسواوُزمین خورده ی این عالم دهرم
ساییده شده فکر وُخیالم زجهالت
با این قلم خسته ی آلوده به زهرم
هرروز نشستم که کنم بادل خود جنگ
تا اینکه نویسم همه با حقه ونیرنگ
شاید که بسوزم دل عشاقِ پریشان
رحمی بکنند برمن پوسیده وُدل تنگ
دنیا شده بازیچه ی این دوزودورویی
عاشق نشدی تا که بدانی چه بگویی
برمُرده غرورت شده ای مست وندانی
این حقه کلکها ی توهم بسته به مویی
عشقی که نباشد به دل مُرده چه داری
غیرازغم واندوه وَ کنی گریه وزاری
ای سرو،امروز به آخربرسدبازشب آید!
فردای دگر راچه کنی ؟ ذلت وخواری ؟!
s@rv
سلام : چندروزی درسفرم که نمیتوانم پاسخگوی محبتتان باشم ، با پوزش
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.