سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 29 آذر 1403
    19 جمادى الثانية 1446
      Thursday 19 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۹ آذر

        نذر میکنم - امروزبه آخربرسدبازشب آید

        شعری از

        کریم لقمانی سروستانی

        از دفتر s@rv نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۸ شهريور ۱۳۹۲ ۱۰:۱۷ شماره ثبت ۱۷۵۴۳
          بازدید : ۵۷۰   |    نظرات : ۴۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر کریم لقمانی سروستانی

        لحظه لحظه ی اندیشه هایم
        چون پاندول ساعت بی تاب درحرکت
        شوقم اسیرکرانه ا ی توفانی
        ذهنم همچون دریائی مواج وپریشان
        چشمهایم دوش میکشد دغدغه ی فردا را !
        برکدام چهره بگشایم دیده گانم ؟!
        تا ازمهربانیش سرشارعشق گردم
        بی نصیب گردم زین کینه توزیهای مسموم
        که چون عفریتی حریص
        دامن گشوده پشت پنجره ی سهمناکشان
        تامسدودکندکوره راه تنهائی ام
        نذرمیکنم ...!
        روشن باشدفردایم
        بارخستگی کوچ کند ازدوش
        شایدمتولدشوم دوباره
        وجستجوکنم باردگر
        قصه ی دوست داشتن را

        **--**--**
        من شاعر گمنام وُفریبنده ی شهرم
        رسواوُزمین خورده ی این عالم دهرم
        ساییده شده فکر وُخیالم زجهالت
        با این قلم خسته ی آلوده به زهرم
        هرروز نشستم که کنم بادل خود جنگ
        تا اینکه نویسم همه با حقه ونیرنگ
        شاید که بسوزم دل عشاقِ پریشان
        رحمی بکنند برمن پوسیده وُدل تنگ
        دنیا شده بازیچه ی این دوزودورویی
        عاشق نشدی تا که بدانی چه بگویی
        برمُرده غرورت شده ای مست وندانی
        این حقه کلکها ی توهم بسته به مویی
        عشقی که نباشد به دل مُرده چه داری
        غیرازغم واندوه وَ کنی گریه وزاری
        ای سرو،امروز به آخربرسدبازشب آید!
        فردای دگر راچه کنی ؟ ذلت وخواری ؟!
        s@rv

        سلام : چندروزی درسفرم که نمیتوانم پاسخگوی محبتتان باشم ، با پوزش

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2