دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر یاسمین بازیار(صحرا)
آخرین اشعار ناب یاسمین بازیار(صحرا)
|
بیایید ای عزیزانم جهان دار مکافات است
پریشان گر دلی کردی جزایت کنج زندان است
ببخش جانا اگر روزی ز چشمت اشک شد جاری
اگر این ناسپاس یارت برایت هیچ نکرد یاری
به سر باد جوانی بود غرورم پر توالی بود......
نگارا ساده تر گویم عجب شوریده حالی بود
نفهمیدم به راه است آن دو چشم همچنان دریا
نفهمیدم که سوزان است به سینه آن دل رسوا
نکردم من تو را باور شکستم من تو را آخر
پرستش بایدت کردن تو ای دردانه ای گوهر
گذشت دوران و من رفتم برایت ناله بر جا ماند
میان سینه ی تنگت به جز حسرت چه بر جا ماند
ندانستم به دل قدر دو دستان پذیرایت
ببین آوارهام اکنون کجاست آن چشم گیرایت
پریشان گشته است جانم ندارم خواب و بیدارم
مبادا چشم به راهی تو؟ که رسوا گشته ام خوارم
ببین اکنون به بند که؟گرفتار کرده ایامم
ز من ظالم ترش آورد به جان قلب بیمارم
بخواب آسوده و چشمت به هم بگذار ای جانا
تقاست را ستاند از من همین جلاد بی پروا
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.