آخرین اشعار ناب امیرحسین مقدم
|
ترجیع بندی نیمه کاره ......
من از آغوش تو امروز میترسم.
من از هجران از این تن سوز میترسم.
دوباره من ندارم طاقت دوری,
من از شب , بعد نور روز میترسم.
اگر قصد سفر داری , نیا اینجا,
من از دیدار چشمانی چنین افروز میترسم.
تو را یک عمر میخواهم نه یک نوروز,
نباشی تو , ببین حتی , من از نوروز میترسم.
سرم گرم است با غم ها ، رهایم کن.
رها از عشق , از این ماجرایم کن.
این ابیات ، قرار بود ، ترجیع بند شود. در راه سفر اخیر سروده شد.
اینجا که رسیدم، و البته دو بیت هم از بند دوم را نوشته بودم که کاری پیش امد و کلام، ناتمام ماند.
انگار وقتی بیش از دو سه هفته از چنین اتفاقی میگذرد،
دیگر ناتمامی ، می شود بخشی از شخصیت سروده.
آدم دلش نمیخواهد تمامش کند. خاصه اینکه ، قصه ای هم درکار نباشد.
راستی ؛ آن بیت نوشته شده برای بند دوم :
دلم تنگ زمان کودکیهام است.
مرا میل جهان کودکیهام است.
چه زیبا بود دنیایم, پر از پروانه ها , گل ها.
درخت را بید را گویی بیان کوکیهام است.
باید ببخشید اگر اشکالاتی دارد. فقط 1 بار از رویش خوانده ام و بس ....
2 / 5 / 92.
اتوبان زنجان / تبریز
و اما :
دوستان نادیده، مبارک است دوستیان و فرخنده است ، همراهیتان.
به فال نیک میگیرم و به این همدلی ، افتخار میکنم.
همه زندگی من در مسیر آموختن هنر سپری شد. از خوشنویسی تا نقاشی و از ادبیات تا موسیقی ....
هرچند به خاطر بیش از 15 سال مشاقی و لطف اساتید بزرگ خوشنویسی، استاد کیخسرو خروش، استاد غلامحسین امیرخانی و مرحوم استاد عبدالله فرادی، به درجه فوق ممتاز، در خط نستعلیق رسیدم، اما همواره خود را و بودگی خود را مدیون ادبیات و خاصه، شعر، این ناب ترین شکل هنر،
میدانم.
و امروز که به لطف خالق طبیعت، از شعله ای که این آسمانی ترین راه بروز اعلی،
بر دل و جانم زده، خردک شرری هست هنوز ،
تنها راه سپاسگزاری را ، انتقال بی چشم داشت این هنر ناب به سالکان طریق عشق ،
میدانم. و خوشوقتم که این مهم را به همراه جمعی از دوستان فرهیخته ،
تحت نظارت مدیریت مهربان و دوست داشتنی شعرناب،
جناب فکری عزیز، در حد توان به انجام برسانم.
منتظر پست بعدی باشید.
امیرحسین مقدم.
26 / 5 / 92
|