سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        رهسپار زندگی

        شعری از

        لادن آهور (بانو)

        از دفتر رقص قلم نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۳۰ تير ۱۳۹۲ ۱۵:۲۸ شماره ثبت ۱۵۶۷۰
          بازدید : ۱۰۴۰   |    نظرات : ۹۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر لادن آهور (بانو)

        با قطار زندگانی سوی راهی دور، اما ناکجا رهسپارم، رهسپارم، رهسپار می روم تا انتهای زندگی تا که شاید بازجویم آرزوهای محال... روزگار کودکی هایم چه زود محو گشت و ناپدید از خاطرم ایستگاه بادبادک های رنگی مشق های نانوشته لای لایی های مادر دور و دور و دور شد از خاطرم... باز با من رهسپار است این قطار... بی درنگ و با شتاب سرکش و پر پیج و تاب سوی رویاهای بی نام و نشان؛ این شتاب و ناشکیبایی ز چیست؟ بی قراری های بی هنگام، خواهش های بی پروای دل قاه قاه ِ خنده ها گریه های بی صدا لحظه های عاشقی... بوی باران بهاری ایستگاه پر هیاهوی جوانی لیک این افسانه هم بر باد رفت... در میان راه هستم همچنان... ایستگاهی در همین دور و بر ثانیه ها، چشم در راه من و من هراسان و گریزان از همه آیینه ها کاش می شد ساعتی نه... لحظه ای باز می گشتم به دورانی بدون خط خطی های زمان وای فرصت ها کجاست! این منم با کوله باری پر ز حسرت های بی نام و نشان... می روم بار دگر... ایستگاه آخرین، سخت بی تاب من است مرگ شاید این حوالی بر سر راه من است...
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4