سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 10 خرداد 1404
    5 ذو الحجة 1446
      Saturday 31 May 2025
      • روز جهاني بدون دخانيات

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود. گابریل گارسیا مارکز

      شنبه ۱۰ خرداد

      یکی ... ( زلال )

      شعری از

      ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

      از دفتر زلال نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۳۰ تير ۱۳۹۲ ۰۳:۱۶ شماره ثبت ۱۵۶۵۱
        بازدید : ۹۶۲   |    نظرات : ۲۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )
      آخرین اشعار ناب ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

      یکی پُرازسخن است ازآن سخن که شمع انجمن است در امتـداد ِ شب از او کســی نمی پـرسـد چراکه آسمان،غریب ِ من است بهـار در کفـن است . یکی به خاطـر نان گــذشتــه از فضیـلت ِ رمضان ز صبح تــا دم ِ افطار مـی خــورد آتـش که روزی اش کند حلال به جان به زیر پُـتک زمان . یکی نشسته غــریب و جام قلب را شکستـه غـریب شبیه ِ خانه بدوشان، اسیر بخت شـدَست دلش ز مردمان گسسته غریب ز درد خسته غریب . یکی خـدای خـود است به عالم ِ مَـنـَـش فدای خود است ز جمع گشتـه بـه ضرب ِ تکـبّرش منـهـا و همچنان جفا،جفای خـود است خطا،خطای خود است . یکی به زور ِ حسد گرفتـه راه نور عشق، چو دَد به نقد جان بخرد بس قلوب تـار ، مگـر دکان ِ خود همیـشه باز کند رسد به داد و ستد . یکی به بنز سوار نمی شناسد آه ، صبح و نهار لگام نفس خویش را سپرده دست هوس هـزار دوست دارد و صـد یـــار ز خانـواده کنـار . یکی سوار ِ خر است بر آن سوار ِ خویش مفتخر است محلــّه بــر محلــّه ، سبــزه می فـروشد تـــا رسد به آنکه عـــاشق ِ پدر است گرسنه پشت در است . یکی به عشق سوار ز جنس ِ نـور و از تبار ِ بهـار به روی ویـلچری بـه صد هـزار مــرد حریف پُر از شرافت است و عزّ و وقار امید ِ باغ نثار . یکی نشسته غریب گـرسنه و بـدون یـار و حبیب یکی عقاب گشته بـا دو بـال پُـر ز دلار پریده روی زر به طرز عجیب فقط به پول رقیب . یکی نشسته خموش به ناکسان غـلام ِ حلقه به گوش اگــر ز تـن کمـرش را (ببـخش!) بــاز کنـی نـه قـدرت ِ دفـاع دارد و جـوش گرفته حالت ِ موش . یکی اسیــر شدَست به سنّ بیست و پنج پیر شدَست شب ِ سیـاه ِ خـودش را بـــه روز مـی دوزد ز نـــــور ِ آفتـاب سیـــر شدست ز بس حقیر شدست ...
      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1