يکشنبه ۲ دی
آس و پاس شعری از احمد البرز
از دفتر دلتنگی های من نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۶ تير ۱۳۹۲ ۱۵:۳۶ شماره ثبت ۱۴۹۵۴
بازدید : ۹۴۸ | نظرات : ۱۹
|
آخرین اشعار ناب احمد البرز
|
با خيال عطر او، در كوچه چون ياسم رفيق
از همين بوي خوش است ،لبريز احساسم رفيق
دوستي دارم شبيه برگ گل يا نسترن
گر چه در ذهنش هميشه تيغهء داسم رفيق
جنس او از آينه زيبا وبراق و سپيد
تاكه ميلغزم بر او مانند الماسم رفيق
تا به لبخندي بيارايد لبش من مٌرده ام
سوي هر كس ميرود از جنس وسواسم رفيق
ذلف بي تابش چنان ايمانمان بر باد داد
خواب بودم ،خواب هستم ،غرق خُرناسم رفيق
بخت اگر يارم شود در تخت نرد روزگار
پنج و شش مي آورد اين تاس نَسناسم رفيق
مينشيند بر تنم آغوش او چون پيرهن
ميرود بيرن ز تن اين كهنه كرباسم رفيق
حكم حاكم خاج بود ، برگ البرز چند دو لو
برگريزاني كه مي گفت خالي از آسم رفيق
.................
تقديم به دوستاني كه شعر مرا گوش كردند
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.