دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر فاطمه جهانباز نژاد
آخرین اشعار ناب فاطمه جهانباز نژاد
|
به جاي خواب بارانت نشستم روي لبهايت
ميان اينهمه ترديد و بغض سرد شبهايت
مسافر هستم و بايد عبورم را بمعنايم
شبيه لهجهات گويم: اسير دست يلدايم
نميگويم تو همدردي/ تو هم دردي شبيه من
خط تيره شدي شايد كمي عرفاً و يا شرعاً
همان جا زير برفي كه لبت اسم مرا گم كرد
و آدم بوسههايم را جنون دست گندم كرد
شكاف دانه ي گندم شبيه خنده ي ماه است
شبيه يك لبي بسته كه درگير كمي آه است
پر از كشف و شهودم من، ولي آرام ميگيرم
شبيه ماهي عيدم به روي آب ميميرم
خداي حال گردان را نميخواهم بگرداند
كمي هات صبوحا را به سوي ما بچرخاند
سلامم را نميخوانم كه بر آن پاسخي گويي
به رنگ آبي سيب ات كه از جان پاسخي گويي
ميان شعر ميچسبم كه حس بازوانت را
بگيرم نرم و آهسته ميان هر شب يلدا
شبيه تو از این لحظه به گل بیراه میگویم
به خورشيد نگاهم از جنون ماه میگویم
هواي ما پس و پيشش كمي تبدار و نمدار است
بهار اينجا قشنگي اش همان زيباي بر دار است
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.