سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        محتوای نامه ی دادا بیلوردی به حضرت استاد شفیعی کدکنی

        شعری از

        ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

        از دفتر زلال نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ ۱۷:۳۳ شماره ثبت ۱۳۹۳۳
          بازدید : ۱۲۰۰   |    نظرات : ۷۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )
        آخرین اشعار ناب ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

        این نامه به دست جناب علّامه شفیعی کدکنی رسیده است و اینجا نیز ثبت می گردد: محتوای نامه ام به محضر استاد معظّم، جناب دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی (زیدعزّه) . بـه نام خدا خداوند شاه و گدا عزیزی که جان مرا خلق کرد تـوکّل دریـن ابتـدا بدان مقتدا *** زلال قافیه دار پیوسته در ریتم موسیقییائی « مفاعیلن مفاعیلن » با دخالت « مفاعیلن»: . مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن . شروع: . سلام ای بر ادب یاور و در اثبـــات حــق پیـــش کسـان داور بـــه پــای احتــــــرام و شوق از تبـریــــز می آیـم که راهم پر ز سنگ است و تبر، خنجر هـزاران زخم در پیـکر . نهالی بی مثالم من و خواهی نام اگر شعر زلالم من سه سالی باشد از چندی گلستان می شناسندم در استقبال روحانی جمالم من و در سیر کمالم من . کمی زخمی تر از پیشم و قـدری آشنــا بر کنـج درویـشم نگاهم خیس از دریـای سبز لن تـرانـی هاست شبانــه، روز را در حــال تفتیـشم خیانت نیست درکیشم . شنیدم غرق در نوری و در کشف حقیقت از حسد دوری و می گویند کـــه آزاد مــــردی از تبـــار عشق نه اهل زوری و نه سخت مغروری چو خاک آتش طوری . نبشنیدم ز یک فردی، همـه گفتند بلکه در ادب مــــردی و امواجی ز نور معرفت در سینه ات پیـداست تو ای خاکی ترین لبخند همدردی نگاهی سویم آوردی؟ . بـــه شعـر و شور پیـوستم رها می باشد از هر تکیـــه ای دستــم به پای خویش اکنون گر چـه بس آهستـه می آیـم بدان کــه حــال در سن چهـــــار اَستـم و گاهی خسته بنشستم . به زخمم مرهمی داری؟ به این خشکیده لبها نیز می باری؟ منم هنـجـار نرمک پـای این دنیـای نـا هنـجـار منـم که در خرابه می کشم جاری بـــه ضرباهنگ بیـداری . نـه در بندم نـه آزادم نه در سیلم نه در چنگاله ی بادم نـه از قوم خـزان پردازهای بیشه ای سردم نـه در جنـگم نــه در آرامش دادم نه خاموشم نه فریادم . خصوصیّات من این است: حضورم بیشتــر لازم بــه تمریـن است پیـامم پوست کنـده، ساده و شفّاف و بی پـاکت و ریتم بی نظیرم شور و شیرین است روندم طبق آیین است . منم آن طرز شیرین حال منم آن قالب پـر شــور زرّیـــن بال منـم در عصر تنبل پـروری، تکتــاز میـدانـهـا بـدون جیـغ نثــر آلــوده و اهمـال، بسی نرم و بسی نـرمـال . مـرا در کهکشان جوییـد ز من در شور و در غوغا،نشان جویید خصوصیاتی از من همچنان در موج دریــا هست کمـی هم داخــل آتشفشان جـویـیـد و در دامن کشان جویید . اگر من ساده می بـارم اگـر در یک نـگاه صاف،بسیــــارم ز تأثیــرات رقص نـرم در بـاغ شقایـق هاست که اینبار ارغوان عشق می کارم سمن بازی به سر دارم . بـه ضرباهنگ ایرانی فشاندم موسیقی را شور عرفانی اساسی ریختم از عشق با دنیائی از احساس و کنـجی ساختم شفاف و نورانی درین نزهتگه فانی . مرا ریتمی ست مالامال مرا نظمی ست دور از اختلال، اخلال چرا شایسته می دانند پس جانم به اضمحلال؟ و ایـن اذلال ها را چیست استـدلال؟ زدنـدم تیــغ استجهال . ز عصـــــر حضـرت آدم(ع) تمام نثـــــــرها بـودنـد پشت هـم و سعدی بهتـریـن استـــــــاد نثـر روزگارش بـود ولی مــــرد غزل هم بود آن اعظم و نظمی داشت مستحکم . به گلشن حمله آوردند تمام نعره هـای نظم را خـوردند و بود آن بچّه شیـرانی که در باغات فردوسی به زیر گوسفندان و خران مردند و باقی نیــز پژمردنـد. . به نــای بــادهای مفت خــــــــــــــــــزان زائیــد از آزادی هنـگفت بــه دور نظم افـــزودنــد تــــــــــار عنکبــوتـــــان را شکست آن شاخه های ریتم دست زُفت و زلف موسیقی آشفت . کنون ایران شده شاعر و طفل و بچّـه بـا پیران شده شاعـر بدون رنج و مکتب، مدّعی، مملوّ از نثر است مشنگی دیدم او آسان شده شاعر و خاله جان شده شاعر . دلم پر درد ای استاد نمــی خـواهنـد بـاغ بـلبـلان آبــاد بـه سویــم در وزیــدن نیست بـاد روزگار اینـجا نمانده حوصله بـر اهل استـعداد ندیـدم شوق استنـجـاد . بر این حیرتکده، افسوس دریغ از این همه معکوس در معکوس که کهنه گشته تـازه ، تـازه را بس کهنـه تر اینـجـا شده قـربـانـی تنبل وَشان، فـانـوس بـــه تـاریـکی ِ اقیانوس . مرا از « کهنه »، معنی نیست و قصدم زین سخن،« نو » نیز یعنی نیست تمام سبـک هـــا در عصر خــود نـــو بـــوده اند استــاد بدان کــه در دلم زین نکتـه، طعنی نیست به خادم، نام، شأنی نیست . به شب، آهنگ گردیدند بـه دور عالمی بس تنـگ گردیـدند بـه محکومیّتم بنگر چه آسان شبهه افکندند چه پاها بین درین ره لنگ گردیدند چه دلها سنگ گردیدند . رسد شاید دمی ناخواست بـه تـاریــــخ ادب پـرسنـد اهل راست: « شفیعی دادرس بــر حـقّ، در آن شب نبـود آیــا؟» و شاید مجدی از کوی ادب برخاست، و بیرون کرد مو از ماست . نـــه از اولاد سنگم من نـــــه از وابستـگان دود و منـگـم مـن پُــرم از مـوج هـایــی بس دل انـگیـــــز و روان آرا رُک و شفاف و دور از رَیب و رنگم من وَ دریــایی زرنـگم مـن . منـم آباد می رقصم منـم تـــا یـکصدو هشتاد می رقصم منم که واژه ها در پیچ و تابم چشم می نوشنـد نه در احساس بی بنیاد می رقصم، در استعداد می رقصم . مرا تعریف هایی هست جدا از نثر فنّی، ویژه،جایی هست ولی با ایـن همه تعریف ها دورم ز هرج و مرج برایم فُرم آهنگ و هجایی هست بنـای راستایی هست . خودم را سخت می سایم مگـر دل را درخـشانتـــر بپیـمایـــم و آغـوش ادب، احساس هـای گــرم پـالایــم صمیمانـه بـساط وزن بـگشایـــــم سخـن در نـظــم آرایــــم . همه بــر وضـع آگاهنـد و مــا را نـاظــران عــدل در راهنـد حقیقت را نبـایــد زیـــر ابــر دود پنـهان ساخـت حقیقت ها جهان عشق را ماهند و با یک نسل همراهند . چه بود از بیشه ما را سود؟ بـــه جـــز اینـکه گرفتــه آسمانش دود. چه سود از هرج و مرجی که به نسلم خرج می کردند؟ کـــه از آن حاصل خشک و غبار انـدود تـرقّــــی هـــا شده نـابـود . رسالت نیست بی نـظمـی و تکثیــر عطوفت نیست بــی نـظمی ز هر سنـگی شکستــه پس نگینی بر نمی آیــد هنر باید که صنعت نیست بی نظمی و بدعت نیست بی نظمی . سیاقی را دری باید و بر حفظش ز قانـون سنگری بایـد ســراســر روی دیـوارش نـقـوش دلبــری بـایـد نه از پوچی به دورش لشگری باید نه زور خنجری باید . نه مجّانی و مفتم من نـــه در چــاه چـرنـدیـات خـفتــــــــــم مـن بـرایــــــم زحمتــــی افــزون و خــــرج و دقّتـــی بـایـــد که حق را صاف و بس بی پوست گفتم من خودم را نیک سفتم من . مـــــرا تـصویــرهـایی هست که بــر دنیــای عـرفـانــی صفا دادست و امـواجم بـه ریتمی مختلف از شور می رقصنـد تمـام واژه هـا آغــــوش مــن دربـست، نگر چون میشود سرمست . نگــــر رقص قــوافــی را و جاری گشتـن اشعـار صـافی را چه کس پنهان توانـد کرد ایـن برهان کافی را؟ پشیـمان بــاد بـر حقّم منـافی را که جاوید است وافی را . کسی که مرهم ما باد بــه افلاک ادب ، نامش ثریّـا بـاد ثریا خویش را در مجلس آیندگان دیـدَست و می دانست بر امــروز فردا باد عدالت یــار دادا بـــاد . شما ای هم وطن، حالا بـه نسل هوشیــار و اعظم و والا چه داری لایق ایـن بغچه ی خیس عرق بـاری؟ خوشست از طبعتان بگرفتن ِ کالا که در آن نیست حرف لا . شبیـه یــاس خـواهم شد به گلشن،جزئی از میـراث خواهم شد در آغــوش بهـــار موسیـقی و شــور عــــرفـانـی خیــال آورتــریـن رقّـاص خــواهـم شـد و یک مقیاس خواهم شد . بهار انگیز خواهم گشت و رنگ بـرگ در پـائیــــز خـواهـم گشت منــم دریــــــاتـریــن ظرف پــر از امـواج احساسات که هستم حال، فردا نیز خواهم گشت و پند آمیز خواهم گشت . ادب را دلبـری باید ولی بـا قاعده نـو آوری بـایــد و گنج نظم و صوت و قالب و تصویر را حافظ، و در اوزان، آرایـشگـری بـایــد نوین صورتگری باید . کمی امداد خواهم من در این بیداد و غارت، داد خواهم من برای خـواندن نقشت سراپـا چشم بنشستـم جـوابـی از شما استـاد خـواهم من ز دل فریاد خواهم من . خادم اهل قلم دادا بیلوردی – تبریز بیستم فروردین 1392 هجری شمسی توجّه: خواهشمند است دوستان عزیز در حواشی نامه بحثی نفرمایند.
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۴۶ شاعر این شعر را خوانده اند

        طلعت خياط پيشه (طلاي كرماني)

        ،

        ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

        ،

        فرزاد شجاع

        ،

        رضا محمدی (شب افروز)

        ،

        محبوبه زیدی (ماه پوپک)

        ،

        عبدالرضا نیسی(سکوت سرد)

        ،

        مسعود موسی زاده

        ،

        علیرضاجهانگیری نوین

        ،

        امیر حسین مقدم

        ،

        محمد حسن پاکدامن ( حسام)

        ،

        صدیقه محمدجانی ( نسیم )

        ،

        سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)

        ،

        مهسا اربابی (افســـانه)

        ،

        آرزو حاجی خانی

        ،

        محمد دهقان

        ،

        امیر علی مطلوبی (سخن سنج تبریزی)

        ،

        خالد بایزیدی(دلیر)

        ،

        مینا محمودی

        ،

        محمد ترکمان(پژواره)

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        زیتا رضایی

        ،

        کبوتر باران(حسين باران)

        ،

        علیرضا امیرخیزی

        ،

        حسام يغمايي مقدم

        ،

        زهرا بازیار(صحرا)

        ،

        حسن حسینی

        ،

        رضا محمدصالحی

        ،

        ( خاموش ) بهزاد چهارتنگي

        ،

        سید علی شاه چراغ (غریبه)

        ،

        شیدای یاس

        ،

        علی عبداللهی

        ،

        فرهین رام

        ،

        عباس جوخواست

        ،

        محسن حامد (باران)

        ،

        مرجان جلال موسوی

        ،

        زهرا محمدزاده (زلفشه)

        ،

        مهران کاظمی

        ،

        مشکوة توکل

        ،

        محسن ابراهیمی ( غریب )

        ،

        یوسف جهانگيري

        ،

        مسعود میناآباد

        ،

        محمدتقی زندی پور(طوقی)

        ،

        علی مومنی

        ،

        احمدرضا زارعی

        ،

        علی رحمانی ( درویش )

        ،

        لیلای

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5