سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 14 خرداد 1404
  • رحلت حضرت امام خميني -ره- رهبر كبير انقلاب و بنيان‌گذار جمهوري اسلامي ايران، 1368هـ ش
  • انتخاب حضرت آيت الله خامنه‌اي به رهبري، 1368 هـ ش
8 ذو الحجة 1446
    Wednesday 4 Jun 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      هر جا که هستید همان جا نقطه آغاز است،تلاش بیشتر امروز،سازنده فردای متفاوت شماست. آندرو متیوس

      چهارشنبه ۱۴ خرداد

      بی پاداش

      شعری از

      علیرضا مسیحادم

      از دفتر فصل آخر زمین نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ ۷ روز پیش شماره ثبت ۱۳۸۰۸۹
        بازدید : ۱۲   |    نظرات : ۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      مجموعه دفتر شعر :
      بی تماشا
      عنوان شعر:
      بی پاداش
      مقدمه :
      تنها آن‌که
      شجاعتِ ماندن در فراق را دارد،
      درک می‌کند
      معنای «بودن» را
      ---------------------------------------------------------
      چشم‌هایی
      که به نبودنِ تو
      عادت می‌کنند،
      نه می‌بینند،
      نه می‌بندند—
      می‌مانند.
       
      در خلأیی
      که نه پایانِ راه است
      و نه آغازی نو،
      به شجاعتی بی‌نام
      وا‌می‌دارند؛
      نه آن شجاعتِ شمشیر
      که آن سکوتِ بی‌پرچم،
      آن ایستادگیِ بی‌پاداش
      چه غریب است 
      بی‌خبر از بازگشت،
      بی‌طلبِ پاسخ،
      چون ساعتی
      که همچنان می‌چرخد
      در اتاقِ متروک.
       
      تو نبودی،
      اما 
      بودنِ تو را
      در سفیدی خویش
      نقاشی کردند.
       
      نه برای باور،
      برای زنده ماندن.
       
      و آن‌گاه انتظار
      از یاد رفت،
      و تو
      از حافظه‌ی صورت،
      چشم‌ها
      هنوز
      به سوی در
      دوخته بودند؛
      نه از امید،
      از زیستن در نبودِ تو.
      چشم‌هایی
      که به نبودنِ تو
      عادت کرده‌اند،چشم‌هایی
      که به نبودنِ تو
      عادت می‌کنند،
      نه می‌بینند،
      نه می‌بندند—
      می‌مانند.

      در خلأیی
      که نه پایانِ راه است
      و نه آغازی نو،
      به شجاعتی بی‌نام
      وا‌می‌دارند؛
      نه آن شجاعتِ شمشیر
      که آن سکوتِ بی‌پرچم،
      آن ایستادگیِ بی‌پاداش
      چه غریب است
      بی‌خبر از بازگشت،
      بی‌طلبِ پاسخ،
      چون ساعتی
      که همچنان می‌چرخد
      در اتاقِ متروک.

      تو نبودی،
      اما
      بودنِ تو را
      در سفیدی خویش
      نقاشی کردند.

      نه برای باور،
      برای زنده ماندن.

      و آن‌گاه انتظار
      از یاد رفت،
      و تو
      از حافظه‌ی صورت،
      چشم‌ها
      هنوز
      به سوی در
      دوخته بودند؛
      نه از امید،
      از زیستن در نبودِ تو.
      چشم‌هایی
      که به نبودنِ تو
      عادت کرده‌اند،
      چه با شجاعتِ غریبی منتظر مانده اند .

      #علیرضامسیحادم
      چه با شجاعتِ غریبی منتظر مانده اند .
       
      #علیرضامسیحادم
      ۳
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      ۲ روز پیش
      درود بزرگوار خندانک
      محمد باقر انصاری دزفولی
      ۳ روز پیش
      سلام
      سرودی بسیا رعالی
      درودبرشمابزرگوار
      خندانک خندانک خندانک
      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      ۳ روز پیش
      درود برشما خندانک خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1