پنجشنبه ۱ خرداد
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
من اینجا در
زمینی زندگی دارم
که در هر مشت خاکش
گوهر و الماس نایاب و طلا دارد
ولی جیب و شکم ها خالی از پول
است و نانی ساده در حسرت
زمانی در میان
سرزمینی پا نهادم
که پر از جنگل ..
پر از دار و درخت
و سبزمانی هست اما...
تمام مردمش افسرده
و بی رنگ و رو و نا امیدند
دل خاک من از
سنگ و مس و آهن
غنی اما صد افسوس و
هزاران حیف اینجا
مردمش بی سقف و خانه
زندگی را روی دوشِ خسته
هر سال از نداری ها
و جبر زور و وحشت می کشانند
به یغما رفته دریا و
خلیجی که همیشه
فارس می ماند ولی..
اینجا هنوزم چشمه ها
جوشان ، خروشان
رودهایش جاری از آبند اما ؛
جیره بندی می شود اندازه ای
که رفع عطش و تشنگی باشد
چنین اقلیمِ
سرتاسر طلا را
کوه های استوار و
محکمی در بر گرفته،
ولی یک تکیه گاهِ
امن شانه نیست بر این
خستگی ها و غم تنهاییِ مردم ؟
ببین اینجا به هر فصلش
بهشتی زنده و جاوید جا دارد
فغان و آه
عمری هست در قلب جهنم
می شود سر ، زندمانی ها
بلاتکلیفی و بی اشتیاقی های
همنوعان مظلوم و صبورم
چرا خاک من از
سرمایه اشباع است
و فقر و نابسامانی
فراوان است در
مهد تمدن !
و قلب زخمیِ ایران
تپش هایش
شده کُند از هوای سمی و
آلودگی های مضاعف
کدامین آیه ؛
می گوید که ذلّت در
کنار لذّتِ دنیا مُباح است؟
دل و چشمان ما
در انتظار رعد و برق و
بارش بارانی از مهر و عدالت
مانده بر راهی مِه آلود و کویری
تا بشوید از تن خاکم ستم ها را
تو ای خورشیدِ
عالمتاب هستی
بار دیگر پهن کن
چتر گل نیلوفری بر پهنه ی
مرداب سردِ این زمینِ
مرده و بی جان این خاک !
بزن با یک اشاره
یک پل از
رنگین کمان عشق از
شرقی ترین جغرافیای سرزمینم
تا دل سنگی ترین قلب زمانه
خداوندا !
دوباره سفره ها را
رزق و روزی دِه
حلال و پاک و بی منت
دوباره دشت ها را
سبز از"گلپونه"ها کن
رودها را جاری از
آب زلال و خانه ها را
غرق شادی و محبت
دوباره باز کن
چتر گل نیلوفری را
روی مرداب و کویرِ
مرده ی این خاک
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبااا و دغدغه مند..
می رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند..