دیروز خری با بنده تماس گرفت و شکوایه میکرد
از اینکه برخی را در شعر مفتخر خر شمردم گلایه میکرد
خر فرمود بنده به اول و آخرم خندیده بودم
دستم در جیب این و آن باشد ؛ ترسیده بودم
بنده یونجه را تازه تازه میل کرده حالش را میبرم
کی آنرا برای روز مبادا به بانک ها میبرم
کُره ام را چون به سن قانونی رسید از خود جدا نموده
خرج و دخلش را بعد آن از خود سوا نموده
عیال و کُره ها را برای تفریح به چه دشت هایی که ما نبردیم
اگر شما و نسلتان نباشد چه لذت هایی که ما نبردیم
اکانت و پیجی نداریم برای فالوور آبروی خود را برده باشیم
برای بازدید بیشتر چیزی به همسر خود فرو برده باشیم
یکیتان میگفت من توانم آباد کنم اگر ره به جایی برده باشم
من به یاد ندارم ؛ تاکنون اینچنین عُمده گُه خورده باشم
من همیشه از مال ناثواب خود را رسته بودم
من همیشه چشم از حق الحمار بسته بودم
تاکنون کسی آزار ما به شما انسانها را شنیده؟
نسل ما از دست شما چه زجرهایی که ندیده
تاکنون هیچ خری برای مهریه به زندان نرفته
همسرم جز آغول خودم سمت این و آن نرفته
جز عر عری از ذوق دیدارمان تا حال صدایی ما نداشتیم
تاکنون برای سود و منفعت زیر آب زدن ما نداشتیم
سر به زیر و نجیب و تا حدود زیادی محترمم
بله بنده با افتخار به خر بودن خود مفتخرم
اگر مرادت از خر شمردن در نفهم و کودن بودن است
من خرم یا تو که شعرت خر دانستن برخی از این مردم است
از آنجا که جواب روشنی برای این خر نداشتم
تماس را قطع کرده حال خوشی در بر نداشتم
خر از نو تماس گرفت و با خنده گفتَش
هیچ خری بی خداحافظی تماس را قطع ننمودش
شعر : علیرضا دربندی