جمعه ۱۸ آبان
مستانه شعری از محمد شیخ الدینی
از دفتر عقاقیا نوع شعر ترکیب بند
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۲ ۱۶:۵۷ شماره ثبت ۱۳۷۰۱
بازدید : ۱۱۸۵ | نظرات : ۲۹
|
دفاتر شعر محمد شیخ الدینی
آخرین اشعار ناب محمد شیخ الدینی
|
مستانه می نویسم امشب_شعله های دیوانگیم دارد از فاصله ی عمرم بیرون میزند_امروز فکر مچاله شده ام را درون دفتر شعرم دیدم_چقدر سیاه و زشت بود_طوری عادی راه میروم که انگار پای چپم کوچکتر از پای راستش است_کاش شهر من شهر نبود و من در بی شهریم فلوت بیابان مینواختم_شهر من تبلوری از نابرابری عشق های جاودانه است-شهری با خطهای سبز با مردانی سفید و زنهایی سیاه_با جوانانی به بوی کافور و کودکانی به بزرگی مه_شهر من- - -شهر من یک تئاتر بی موضوع با هنرمندی آفتاب و آب و تماشاچیانی همچون تاریخ و عمر است_و من کیستم _آن موج سیاهی که با چشمانی لبریز از کوری سینه به ساحل میزند_آخرین باری که صدای غچ غچ برگهای پاییزی را شنیدم حس عجیبی به تنم خورانده شد_انگار که بدنت را برای کباب چند سالی درون سس خوابانده باشند_ _ _واقعا آسمان چه رنگیست؟/؟/؟شما هم خاکستری می بینیدش_قلمم به خواب رفته و من بیدارم .قلم خواب شده راست کار من نیست_سیگار ذهنم تمام شد_ من هم چرتی میزنم_
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.