فکرم ؟
فکرم جایی در تپیدن داشت
جایی در ورود وحشیانه ی من به پیله ی ظریف زندگی
گویی که پروانه ها ، به یکباره ، از کلاویه های نفس هایم بلند شده باشند ، تا من بتوانم طبیعی و حساس ، نت های موسیقی درونم را بنوازم ...
درست اینجا ، میان این نگاه های بی ذوقِ کنجکاو ، در حالی که هیچ نمی شنیدم ، می نواختم !
همزمان با صدای سقوط یک قطره اشک بر زمین ، آن هم در روزگاری که باران مرده بود ، تنفس بوی پروانه های نیمه سوز ، پلک های مرا به هم دوخت..
و من با انگشتانی قفل شده در حالی که هیچ نمی دیدم ، تصویر تو را می کشیدم
با اینکه می دانستم پیکرم پس از سر خوردن آخرین شکوفه از دستان زمستانی تو ، موسیقیِ سقوطِ یک قطره اشک خواهد شد
درست اینجا ، میان این نگاه های خفته و بهت زده ، در حالی که هیچ نمی دیدم و هیچ نمی شنیدم ، هماهنگ با رقص درد روی استخوان ها و قفسه ی سینه ام می نواختم..
پ.ن : تنهایی همواره یک وطن بوده
یک وطن بدون جنگجو که شاعرانه می مانده ، و شاعرانه تر می سوخته
حتی زمانی که ته نگاه غمگین من ، قلب تاریکی تند تر می زده
تنهایی روح و آغوشی داشته
شاید به خاطر همین است که ، عشق ، همواره دست سرنوشت را با احتیاط بوسیده است! ....
چطوری دختر خوب
منم خوبم
الحمدلله که خوبیم 🤭
چقدر زیباست
غمگین...
و البته با فکر نوشته شده
آفرین
موفق باشی دختر خوب