سه شنبه ۲۳ بهمن
چشمان☆۴☆ شعری از حسین گودرزی تشنه
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۵۷۸۲
بازدید : ۱۲ | نظرات : ۰
|
دفاتر شعر حسین گودرزی تشنه
آخرین اشعار ناب حسین گودرزی تشنه
|
چشمان☆۴☆
من که می دانم
اما بگذار چشمان تو هم بداند که
در زندگی برای من هیچ نقشه و هدف و آرزوی نیست
مگر یکچیز فوق مهم
خلاصه وچکیده انهم معلومتر از معلوم است
لااقل برای من
همان فیلسوف بی منطق
درست حدس زدی
آنهم تو و چشمانت
چشمم کف پای چشمانت
داری تو هم کم کم
بی منطق می شوی و اهل فلسفه
می دانی سالهاست
البته بگذار اصلاح کنم قرنهای قرن است
به وسعت شدن در آن بودن
همان بیگ بنگ من و چشمانت که
دیگر در من فکر کردن متوقف شده
چرا که فکری نمی ماند
وقتی تو هستی و چشمانت
من هستم و دلم و چشمانم
تماشا و سکوت و حیرت
فلسفه از این قشنگتر هم مگر داریم
جانم برای چشمانت بگوید که
تفاوت تماشای من با دیگری در تو
تفاوت بین بله و خیر است
هیچ وصفی برای چشمانت نیست در شعر
باز هم به قول جناب تشنه ات
شان چشمان تو
آری اجل از اشعار است
حضرت دلخوشی بی وقفه....
شاید به چشم همگان
آواره و سفی باشم غرق درجنون
جنون چشمانت
دهن من از حرف همه خالی است
بگذار بگویند
تمام تمرکز من و ذهنم
در گوشه چشمان توست
فقط جنون تماشای تودر من است
من در موج چشمانت سرگردانم
طوفان زده
پر گاهی در گرداب شدن در تو و چشمانت
بی هدفترینم چون باد
سِیر می کنم آفاق بی انتهای چشمانت را
می بری مرا هرجا که دل چشمانت بخواهد
دیوانگی در چشمانت جوهرِ عقل من است
دیگر وقتی چشمان تو هست
چرا باید عقل دور اندیش را بیازمایم
منبعد از این
منظورم از همان ان اول است
که جنون را محکم بغل کردم
از سمت چشمانت
خواستم و می خواهم
دیوانگی کنم
انهم فقط در چارچوب چشمانت
آخر من در وحشی چشمانت
نور عقل را یافته ام
پس تمام هدف من دیوانگی در چشمان توست
من و دل و چشمانم موظفیم که
بنوشیم به هر آن
از این شراب شهود سُکر آور
من اپیگوری ترین شاعر مست خمارین نگاه توام
مینوشمت به هر آن
واز شراب ان چشمانت
در دل هر اکنون
واژه ها را مسخ می کنم
تا خودم را به تسخیر تو و چشمانت در آورم
عقل سَلیم را نمی خواهم
جوهر یه عقل من چشمانت
از سُوسُوی پرفروغ چشمانت
عقل من به جایی رسیده است که می خواهم
فقط دیوانگی کنم در چشمانت
از ان اول هم حکم به آن شد که
باید دیوانگی کنم
اصلا بودنم به حکم دیوانگی مُهر تایید گرفت
شدم و شدم دیوانه
پس لاجرم دیوانگی می کنم
چراکه اگر نکنم
حکمم حکم یک بازنده ترسوست
مننه میخواهم بازنده باشم ، نه ترسو
اصلا به عقل دیگر خطور نمی کند که
بگذرم از این همه عیش
مگر دیوانه ام
تنها جایی که عاقلم همین جاست
دیوانگی در تو و چشمانت
بازهم به قول جناب تشنه ات
همیشه دلم می خواست دیونه باشه دیونه
گرچه دیونه ترازوش همیشه نامیزونه
چه کیفی دارد این نامیزونی
و دیوانگی در تو و چشمانت
داشتن تو و چشمانت کیف
نداشتن تو چشمان دیوانگی محض
از ان نوع دیوانگی بدر نخور
من چرا باید بدردنخور باشم
فاجعه نداشتن تو وچشمانت
درد بیدرمان و لاعلاج
یکتراژدی که اصلا توانتحملش نیست در من دیوانه
خوشبخترینم
چرا که عقل سلیم ندارم
سلامت روح و روانم در دیوانگی تو و چشمانت
مگر دیوانه ام این خوشبختی را رها کنم
من رها هستم اما رهای رها
در تو و چشمانت
رهای رهایم چون چشمان تو را دارم
و با بال چشمانت به پرواز در می ایم
پر چشمانت مرا می برد
در اوج جنون و در عمق نامتناهی چشمانت
کیفورم از این عشق
و خوشبخترین دیوانه عاقل
چه خوب است این شدن و رفتن
هر چه ارزو هست حالا دیگر رنگو لعابی ندارد در من
انتهای آرزوی من تو هستی و چشمانت
ای رویای بی پایان......
تمام حال و احوال و قیل و قالم تویی
ای خیال ابدی.....
وقتی مدال دیوانگی تو را بر سینه و جان دارم
چرا باید نقش عاقل ترسوی منفعت طلب را بازی کنم
حتی فکرش هم چندش آور است
برای قهرمان دیوانگیت
من براین باورم که دنیا را دیوانه ها ساخته اند
هر کاشف و جستجوگری را انالیز کنی
به جنونش پی خواهی برد
خب مسلم استکه من هم در جنون تو چشمانت
کریستف کلمبی هستم برای خودم دیوانه تر از کریستف کلمب افسانه ای
اصلا افسانه کشف تو و چشمانت کجا
افسانه او کجا
هه....
چه قیاس مع الفارقی
بیشتر از هر کریستف دیوانه ای
برای تو و چشمانت
دیوانه وار بی کَلَک به عمق مواج چشمانت
بی کَلَک تا انتهای قاره بی منتهای چشمانت
شنا کنان در جستجویی دائمم از آن شدن
من دیوانه ات هستم
ومُصرَم که با دل و جانوتمامم
هماره تو وچشمانت را دیوانگی کنم
من خوشبخترین کاشف دیوانه ام
همه شاید ندانند اما خودمکه خوب می دانم
هیچچیز به اندازه دیوانگی در تو و چشمانت
لذت بخش نیست برای دل دیوانه دیوانه ات
چقدر خوش می گذرد در این حال و هوا بودن
کاش زودتر دیوانه شده بودم
حتی زودتر از آنِ آنِ دیوانه شدن
به قول دیوانه شیرازی سعدی جان
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز مننبودم که تو در دلم نشستی
#حسینگودرزی"تشنه"
بهمن ماه۱۴۰۳
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.