يکشنبه ۱۴ بهمن
معشوقه ی خورشید شعری از یاسر قادری
از دفتر امتداد نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۵۵۹۷
بازدید : ۲۰ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب یاسر قادری
|
من یجیبم ،شرح تفسیری ندارد
حتی دعایم ،هیچ تاثیری ندارد
گر منتظر خیره، به عکست می نشینم
مثل یتیمم، او که تقصیری ندارد
سوگند که جان و جهان من تو هستی
حرف زبان و دل، که تصویری ندارد
جانم !تو را دور از بدن ،هرگز نبینم
جان و تن بی روح ،تسخیری ندارد
چون غارتم کردی ، ز من چیزی نمانده
خنجر زدن بر زخم ، توفیری ندارد
معشوقه ی خورشید ! بالا می نشینی
من چون غریبی خسته ، تقدیری ندارد
نخ در دل شمعی شود ،سوزان و پر نور
می سوزم و حال تو ،تغییری ندارد
با زخم چرکینی شدم ،دمساز هر روز
افتاده در بستر ،که تدبیری ندارد
پاییزم و شعرم بدون تو عقیم است
بی قافیه ،شعری که تقریری ندارد
مانند خونی در رگم ، ماندی نرفتی
من چون نسیم صبح ، زنجیری ندارد
بر باد دادم، آن همه عِزُّ و جلالت
مرده امیر جنگ ، تدبیری ندارد
صدبار نوشیدم ز دستت جام زهری
گفتم که" یاسر "عشق شمشیری ندارد!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دست مریزاد