سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 22 دی 1403
  • تشكيل شوراي انقلاب به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1357 هـ ش
12 رجب 1446
    Saturday 11 Jan 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      گرچه باغ من از درخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دارم...یاسر قنبرلو

      شنبه ۲۲ دی

      ترجمال یک ترانه لری

      شعری از

      علی معصومی

      از دفتر در کوچه های انتظار نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۵۰۴۳
        بازدید : ۶   |    نظرات : ۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      ترجمان یک ترانه لری
      دلم کرده هوای لحظه چابک سواری را
      بیا و زینِ نو بگذار اسبانی که داری را
      به پا کن گیوه را آماد و همصحت من باش
      به همراه عزیزان پیشه کن آئین یاری را
      نهادم نعل تازه دست و پای ماده اسبم را
      به پشتش وا نهادم زین و برگ نقره کاری را
      به روی کره اسب خود تو هم زین نوی بگذار
      بتازان چهار نعل و یورتمه این هم قطاری را
      نمی دانم چرا آرامشی در دل نمی بینم
      نمی فهمم چرا از کف نهادم بردباری را
      کلاهت را به سر بگذار و چوقا و دبیتت را
      بپوش از شوق و واکن بغض آه بیقراری را
      قطارت را حمایل کن تفنگ خویش را بردار
      کلاهت روی سر چوقا دبیت یادگاری ...
      از آن ترسم که دور از تو بپوسم در میان خود
      تو یارم باش شاید جان بگیرم روزگاری را
      به خاطر داری آیا هدیه گلهائی که می دادم؟
      تو هم در ساحل رودی گل از عطر بهاری را؟
      برای اینکه پای من نلغزد، با دو دستانت
      تو برمیداشتی از جاده سنگ بیشماری را
      به یادت مانده؟ می انداختی ابرو به بالا که
      همیشه یاد من باشد از اینکه دوست داری را
      به واللهِ که لبخندم بدون تو میسر نیست
      دوباره باید از نو طی کنم عهد و قراری را
      دمادم خسته جانم سوخته دل ناخوش احوالم
      بدون تو نمی خواهم از این پس روزگاری را
      شدم دیوانه ی بخت سیاه و نامردای ها
      چه می دانم خدا کی میکند پروردگاری را؟
      نمی دانم بخندم با غریبی های بخت خود
      و یا با شانه های خود نمایم غمگساری را؟
      نمی دانی چها از روزگاران می کشد جانم
      نمی دانی در آتش اخگر و سوز و شراری را
      بگو تا کی به یادت زین کنم اسب حنایی را
      بخیزم از سر خواب و ببینم درد و زاری را؟
      برگردان فارسی: علی معصومی
      شعر لری: ربیع فرهمند
      ترانه خوان: آستاره بختیاری
      موسیقی و تتظیم:کامبی حهانبخش؛ مجتبی صادقی
      ۰
      اشتراک گذاری این شعر
      ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

      مهدی انصاریان نصما

      ،

      محمد باقر انصاری دزفولی

      نقدها و نظرات
      محمد باقر انصاری دزفولی
      ۳ دقیقه پیش
      باعرض ارادت استاد عزیز
      دل دریا ئی تان همیشه توفانی
      رقص قلم نابتان ستودنیست
      جانتان مانا وزبانتان گویا
      در پناه حق
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3