سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 20 دی 1403
  • شهادت ميرزا تقي خان اميركبير، 1230 هـ ش
10 رجب 1446
  • ولادت حضرت امام محمد تقي عليه السلام «جواد الائمه»، 195 هـ ق
Thursday 9 Jan 2025

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    گرچه باغ من از درخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دارم...یاسر قنبرلو

    پنجشنبه ۲۰ دی

    گذر از خیال

    شعری از

    محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)

    از دفتر دیوان رایین نوع شعر تک بیتی

    ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۴۹۹۸
      بازدید : ۶۱   |    نظرات : ۱۰

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)
    آخرین اشعار ناب محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)

    ۱.چنان در عشق حیرانم که نتوانم سخن گفتن
       زبانم لال شد وقتی که چشمانت سخن می‌گفت
     
    ۲.گلستان را چه حاجت گر تو در این خانه می‌باشی
       بهار و باغ و گل یعنی همین لبخند زیبایت
     
    ۳.به دریای حقیقت غوطه خوردم، گوهری دیدم
        که هر کس راز آن فهمد، ز خود بیگانه می‌گردد
     
    ۴.خدایا این دل دیوانه را آرامشی بخشا
        که در طوفان عشق افتاده و دریا به دل دارد
     
    ۵.چنان در عشق حیرانم که نشناسم ره و چاه را
        مرا این حیرت از صد علم و دانش بیشتر آموخت
     
    ۶.نگاه عاشقان را کی توان با عقل سنجیدن
        که عشق از عقل بالاتر بود در مکتب عرفان
     
    ۷.به درگاه خدا رفتم که درمانی بجویم من
        خدا خود درد عشقم داد و درمانم همان باشد
     
    ۸.به هر جا می‌روم تصویر رویت در نظر دارم
       چه حاجت رفتن جایی که تو در خاطرم هستی 
     
    ۹.. نه من تنها گرفتارم به دام عشق جانانه
        که هر کس دید رویش را، شد از خود بی‌خبر یکسر
     
    ۱۰.نه تنها من در این محفل غزلخوانم به یاد تو
        که مرغان سحر هم نغمه‌خوانند از غم عشقت
     
    ۱۱.آسِمان را چه شُده امشَب و این ماهِ کَبود؟
        مِثلِ چَشمانِ تو غَمگین شُده انگار، ببین 
     
    ۱۲.اگر صد بار دیگر زندگی را از سر آغازم
    تو را در هر نفس، در هر نگاهم باز می‌خواهم
    ۴
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    عباسعلی استکی(چشمه)
    ۹ ساعت پیش
    بسیار زیبا و جالب بودند خندانک
    محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)
    درود؛سپاس از نگر نیک شما، باعث خرسندی من است. 🙏🙏
    ارسال پاسخ
    محمد باقر انصاری دزفولی
    ۱۵ ساعت پیش
    باسلام
    شاعر گرامی
    درود..درود
    عالی سرودی بود
    خندانک خندانک خندانک
    محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)
    درود بر شما استاد ؛سپاس از سخنان پرمهرتان، خرسندم کردید🙏🙏.
    ارسال پاسخ
    محمد اکرمی (خسرو)
    ۱۵ ساعت پیش
    سلام و درود جناب علیپور عزیز
    تک بیتی های بسیار زیباییست خندانک خندانک خندانک
    ان شاء الله که همیشه به مهر و معرفت بسرایی و هر روز پیشرفت کنی و روز به روز استعدادت شکوفا تر بشه
    پیروز و دلشاد باشی
    خندانک خندانک خندانک
    محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)
    درود فراوان جناب اکبری؛لطف بیکران شما، انگیزه‌ی فزون‌تر من است.🙏🙏
    ارسال پاسخ
    محمدکریمی (پویا)
    ۲ ساعت پیش
    درودها
    تک بیتهای حکیمانه و زیبا
    احسنت🌿⚘⚘🌿
    محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)
    دروددتان باد؛ نگاه پرمهر شما، ارزش نوشته‌هایم را دوچندان کرد 🙏🙏
    ارسال پاسخ
    محمد شریف صادقی
    ۲۶ دقیقه پیش
    درود‌ بسیار زیبا. میشود غزلشان هم کرد. به حس شاعرانه و یک مقدار کوشش نیاز دارد. راستی این بیت زیبای شما:
    به دریای حقیقت غوطه خوردم، گوهری دیدم
    که هر کس راز آن فهمد، ز خود بیگانه می‌گردد
    مرا به یاد غزلی از شیخ عطار نیشابوری انداخت:

    فرو رفتم به دریایی که نه پای و نه سر دارد

    ولی هر قطره‌ای از وی به صد دریا اثر دارد

    ز عقل و جان و دین و دل به کلی بی خبر گردد

    کسی کز سر این دریا سر مویی خبر دارد

    چه گردی گرد این دریا که هر کو مردتر افتد

    ازین دریا به هر ساعت تحیر بیشتر دارد

    تورا با جان مادرزاد ره نبود درین دریا

    کسی این بحر را شاید که او جانی دگر دارد

    تو هستی مرد صحرایی نه دریابی نه بشناسی

    که با هر یک ازین دریا دل مردان چه سر دارد

    ببین تا مرد صاحب دل درین دریا چسان جنبد

    که بر راه همه عمری به یک ساعت گذر دارد

    تو آن گوهر که در دریا همه اصل اوست کی یابی

    چو می‌بینی که این دریا جهانی پر گهر دارد

    اگر خواهی که آن گوهر ببینی تو چنان باید

    که چون خورشید سر تا پای تو دایم نظر دارد

    عجب آن است کین دریا اگرچه جمله آب آمد

    ولی از شوق یک قطره زمین لب خشک‌تر دارد

    چو شوقش بود بسیاری به آبی نیز غیر خود

    ز تو بر ساخت غیر خود تویی غیری اگر دارد

    سلامت از چه می‌جویی ملامت به درین دریا

    که آن وقت است مرد ایمن که راهی پرخطر دارد

    چو از تر دامنی عطار در کنجی است متواری

    ندانم کین سخن گفتن ازو کس معتبر دارد
    محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)
    جناب صادقی عزیز، درود فراوان، از حسن توجه و مقایسهٔ دقیق‌تان بسیار سپاسگزارم.

    این تطبیق با کلام عطار، افزون بر ارزش ادبی، درک عمیق‌تری از مضمون به دست می‌دهد.
    هم‌نشینی این دو سروده، گواهی بر پیوستگی اندیشه‌ها در ادب عرفانی پارسی است.
    بی‌شک، چنین نگرشی، موجب غنای بیشتر درک مخاطب از شعر خواهد شد.
    از این سخاوت و اشتراک دانش ادبی، صمیمانه قدردانم.🙏🙏
    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    2