خدایا قلب من شفاف چون آیینه گردان
فقط آن را ، به آهنگ وزین عشق لرزان
سیاهی ها و تاریکیِ دنیا را به نورت ؛
بکن روشن چراغت دائما باشد فروزان
بشوی از دامنم گرد حسادت ها و کینه
نگاهم را به سوی روشنایی ها بچرخان
به دستانم توانی ده بگیرم دستِ یاری
جدا کن از هوای زندگی حال پریشان
گذشتم از عزیزانی که خوردند این نمک را
ولی ناخواسته گاهی شکستند این نمکدان
بپاشان تخم مهر از آسمانت روی دلها !
بیفتد طوق خوشبختی و شادی بر گریبان
حدیثِ دوستی را هر قدم یادآوری کن
نفاق و دشمنی را در ضمیرِ ما بمیران
نیفتد سایهٔ هجران و حسرت روی قلبی
نگیریم الفتی دیرینه ، با خار بیابان
مرا با کودکی های درونم آشتی ده
شبیه روزهای روشن و خوب دبستان
بهاری کن تمام خانه ها را در زمینت
به هر گل بلبلی چهچه زند مست و غزلخوان
علاج دردهای ما تویی دردی اگر هست؛
کسی را ناامید از زندگی خود نگردان
دوباره "پونه" ها را سبز از سرزندگی کن
بزن باران تمام چشمه ساران را بجوشان
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
مناجاتی شورانگیز و زیباست