جناب خر سلام عرض ادب دارم ، ارادت
رسیدم خدمتت تا که بگویم با سخاوت!
چرا با این همه خدمت به خلق اصلا نکردی
گله یا اعتراض از این همه جور و جنایت؟
هزاران سال را ، بی پشتوانه سر نمودی
ندیدم آن چنان که لایقی گردی حمایت
تمدن داری و فرّ و وقارت را ندیدند !
نکردی گردن و پا را دراز ای با اصالت
به مشتی کاه و سطلی آبِ مانده قانعی تو؛
نه جای خواب و اسطبلی نکردی استراحت
رها از قید و بندی معرفت داری به قرآن
نداری بر همه تبعیض بی مورد شکایت
تو از زیبایی و قدرت نداری کم زِ اسبان !
نباشد در وجودت خصلت زشتِ حسادت؟
همیشه شکر حق گفتی بزرگی و گرامی
ندادی تن به خواری ها و پستی و رذالت
به ذاتت صد قسم ارباب ، کمبودی نداری
به جای انتقام ، آرامی و دوری ز نفرت
جوان ماندم به لطف شیر و صابون و پنیرت
شد از عنبرنسائت ، دردهای ما شفاعت
سرت پایین سراپا گوش بر فرمان صاحب
و هر دستور او داده ، فقط کردی اطاعت
همیشه بارهایش را به دوش خود کشیدی
بنازم این وفا و حُسن نیکو ، این رفاقت
ولی با این همه زور و همه سودی که داری
فروخوردی همیشه خشمت این یعنی شهامت
اگر چه زیر و رو دیدی ولی رو بود دستت
ندیدم مثل تو خاکی و خوب و با صداقت
حسابت را از این جنگل جدا کردم که آنها؛
به نافهمی کنندت متهم از روی غفلت
بگویند او نمیفهمد خر است اصلا خری تو
که خر بودن کنارِ روبَهان ، باشد حماقت
خرت از پل گذشتن شد مثل این را بدانیم؛
زند طعنه مثل بر حیله گرها با شماتت
تفاوت ها ببین و بیخیالِ آن ، چه باک است
اگر اصلا ندانند و نفهمندت جماعت
همیشه انگِ نافهمی به رفتارت زده خلق
چه می دانند این مردم که خر دارد دِرایت
فقط خندیدی و چیزی نگفتی با وقارت ؛
شکستی قامت بحث و جدل را در نهایت
مرا با این همه افتادگی ها و تواضع ؛
نشاندی بر سر درس صبوری و نجابت
شدم لایق به شاگردیِ تان دانای برتر
نوشتم در مقامت چند خطی را حقیقت
مریدت می شوم با افتخاراتی که داری
شود سرمشق راهم میکنم آن را روایت
اگر آدم کمی مانند تو باشد جهان هم ؛
سراسر شادی است و عاری از ظلم و اسارت
به دور گردنت یک حلقه"گلپونه"نشاندم
برای قدردانی از شما ، با حُسنِ نیت
افسانه_احمدی_پونه
جالب و زیباست