جمعه ۷ دی
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
آهای عشق قدیمی یارِ امروزی
کجایی ، با که آرام و قرارت شد !
از اطمینان من خسته شدی آخر ؟
کدامین بخت برگشته نگارت شد
کنار او ، شب و روزت همان گونه
دقیقا مثل من سر می شود آیا ؟!
به او هم جان من ابراز عشقت را
شبیه من ، برایش میکنی ایفا ؟
تصور می کنم بیچاره ای باشد
که از ناچاری اش دل داده صد افسوس
نمی داند گرفتار چه ماری شد
نمیداند دلش را داده نامحسوس
ببینم بیخ گوشش باز میخوانی !
از آن دردت به جانم های تکراری؟
جوابِ ضربه های قلب او را چه ؟
نصیبش میکنی رنج و خودآزاری؟
خدا را خوش نمی آید نکن با او
همان کاری که با این قلب من کردی
به وجدانت بده هشدار تا روزی
پُلی باشد برای راهِ برگردی
به آدم های تنها ظلم کردن را
نکن سرگرمیِ روز و شبت حتمن؛
که خیلی دیر نیست آن روز، می آید
کسی دیگر دلت را بشکند عمدن
کمی در خلوتت با خود مدارا کن
ببین از خوبی ات اصلا بدی دیدی؟
کجاها دیگران را از خود آزردی
ببین یکبار از این حال ترسیدی؟
که تنهایی شرف دارد نمی خواهم
دروغی بودن از ناباوری بودن
کنار خار صحرا آرمیدن خوش
که اینگونه مرا سایه سری بودن
نوازش میکنم خود را پس از اینها
بگیرم جان و قلبم را به آغوشم
برایش همدمی غیر از خودم اصلا؛
ندیدم ، بر تنش "گلپونه" را پوشم
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و سرشار از احساس بود