پنجشنبه ۲۴ آبان
قلبه من در حصره تو شعری از سجاد غلامیان
از دفتر سایه نوع شعر رباعی
ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۳۷۳۴
بازدید : ۱۸ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب سجاد غلامیان
|
می رود جانی و من ، ملکه آبادی ندارم قلبه من در حصره تو ، دگر آزادی ندارم
در خیابان و فلک ، روح بی جان و ترک
تو شدی پایان من ، که من آغازی ندارم
*******
آسمان می ریزد و عالمی گریان شود
زارعی درحال بزم مورچه ای حیران شود
من و کوچه های غم ، صدای شرشره درد
پسرک زخم خوردش ، تا کمی انسان شود
********
آخر شب گشت و نور مَه روزَن شد
چشم من خاموش و چهره ات روشن شد
لحظه ای دیدم خودم که بُوَد دور از تو
ناگهان که آمدی ، غمه من سوزن شد
********
دلبر دردانه ام ، خنده ات ارزان نیست
در قلبم باز است، کوچه اش دالان نیست
گوشه چشمی که زدم ، روی من نزن زمین
آخر این قصه ما ، آکل و مرجان نیست
********
بگذار بسوزم و دوباره زاده شوم
با تو آزاد که نه ، کمی آزاده شوم
سردی نفسه من و گرمی دستان تو
تو بشو آفتاب من که منم سایه شوم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.