هر که از کِسار بو یو مه اِصبوو وِنگیره
اُ که چار باغ بالو دِ هِگِره جورو ونگیره
اُ سالا شینیشی نی دِ سِنجه بُ و شَلِم و کودی
ژِنه که بوشه رستوران بخوره پلو ونگیره
قودیما هر ژنه ی تَه جِه وَرُ مَرغِشِ رُت
ژِن ِکه سال سه بار هِگِره کادو ونگیره
آبادی کِشوش دو و مویون دِه و کیچه باریکی
هر که بیشدی پاساژ و پُیاده رو ونگیره
اِنچه دِ تابِسّووا ژنه دُش مِرِش شِه سینما
اُ چه دِ پویه بوشه بُکُرِه دُرو ونگیره
اُ رِوا خِر شو نِدو سُوار بِن و بوشن کِشو
کونو هر وِچه ی داره یِتا پژو ونگیره
ویر تووِ کرسی بو و جُمخو بو و لاحاف و دُشِک
کونو هَر آروسه داره تخت تاشو ونگیره
اُ رِوا باهاره شویِن اُ یَری و حِوو چانای
کونو هر وِچه ی بوشو باشگاه ووشو ونگیره
کِشو دِ اُ شو اگر وِ بَس پویو واژ بووایِن
هر که خو گوشی اپل بِشووت الو ونگیره
خُلاصه اِگر که رِ آبادی دِ ارباب بی یه
شَئر دِ حتی بُنا به بوگیره پادو ونگیره
معنی ابیات:
هر کس از کیسار رفت اصفهان، دیگر برنمی گردد
آن کسی که در خیابان چهارباغ بالا جوراب بخرد برنمی گردد
آن سالها در شب نشینی ها سنجد و شلغم و کدو بود
زنی که در رستوران پلو بخورد بر نمی گردد
در قدیم زنها در روستا در جوی علف می کندند
زنی که سالی سه بار کادو بگیرد بر نمی گردد
روستا دشت داشت و میان ده و کوچه باریکی ( نام محلات کیسار)
کسی که در شهر پاساژ و پیاده رو دید ، برنمی گردد
اینجا در تابستان زن با شوهرش به سینما می رود
در روستا باید گندم درو کند ، برنمی گردد
آن روزها الاغ نداشتند سوار شوند و به دشت بروند
حالا هر بچه ای یک پژو دارد بر نمی گردد
یادتون هست که کرسی و رختخواب و لحاف و تشک بود
حالا هر عروسی یک تختخواب تاشو دارد برنمی گردد
آن روزها در بهار می رفتند آبیاری و چراندن گوسفندان
حالا هر بچه ای به باشگاه ووشو رفت برنمی گردد
در دشت آب را می بستند باید داد می زدند
هر کس با گوشی اپل گفت الو ، برنمی گردد
خلاصه اگر کسی در روستا ارباب هم بوده
حالا در شهر اگر قرار باشد پادو هم باشد، برنمی گردد.
* این شعر با گویش محلی روستای قهساره( کیسار) از توابع شهرستان اردستان در استان اصفهان سروده شده است.موضوع شعر دلیل مهاجرت به شهر است.
بسیار دوست داشتم به شرط تامین مالی و عدم دغدغه آب و نان ، به روستایی خوش آب و هوا مهاجرت میکردم
قلمتان نویسا🌺🙏