پنجشنبه ۱۷ آبان
|
دفاتر شعر علی اصغر جودان(جاوید)
آخرین اشعار ناب علی اصغر جودان(جاوید)
|
از معرکه می ایم با جان و تنی زخمی
از صورت من پیداست صد وسوسه منفی
من زخم پر از دردم این زخم خدادادیست
با درد عجینم من این حالت من عادیست
در دوزخ پیراهن عمریست اسیرم من
یک باغ پر از گل را عمریست کویرم من
از دامن مهتابت ای سلسله خورشید
در کودکیم مانده ان صبح پراز امید
در ورطه این اقبال جای شدن ما نیست
در ظلمت این شبها حتی خبر از ماه نیست
از پاکت سیگارم یک کام دگر مانده
ازجام دوچشم من یک قطره تر مانده
جای نخ سیگارم بر روی لبم افتاد
هرکام که چاقیدم درسینه من جان داد
برگرد حریف تو در معرکه مغلوب است
این معرکه دنیا با بودن تو خوب است
این غول هزاران سر افتاده به خاک اما
معنی نشود ساحل این پهنه بی دریا
برگردو تو ماهی شو درسینه شناور باش
بر خرقه دود الود تو ان پک اخر باش
بیجانمو بیچاره اصلا نفس من نیست
حیرانم و اشفته احوال دلم ابریست
ای سایه مغمومم ای درد ملال اور
ای سایه ی افتاده ای اطلس خواب اور
ای همدم دردی که از کودکیم مانده
این نغمه دردم را در گوش دلم خوانده
ای زخم پر از مرهم با من تو مدارا کن
ای جام پر از دارو من را تو مداوا کن
باید به خودت آیی از خواب خودت پاشو
از پیله بزن بیرون تو غرق تماشا شو
بنگر همه جا دود است ایینه مکدر شد
بر واژه تاریکی این پرده مکثر شد
بر جای قلم سیگار بنشستو خدایی کرد
بر وصلت هر واژه سیگار جدایی کرد
با ما بنشینی تو محتاج مداوایی
زیبا نشود رویت هر شکل بیارایی
این خانه ویرانه ویرانتر از این دل نیست
برخیز و به خود برگرد برگشت تو مشکل نیست
برخیز که عمری را بر خاطره سوزاندی
اینده جلو میرفت وقتی که تو میماندی
از خاطره دوری کن این خاطره ها دردند
این خاطره های خوش در خویش گمت کردند
بگذار که ما باشیم ان باهم و پیوسته
ماضی بعید من از ما نشوی خسته
این بودن من با تو معنای ضمیر ماست
بگذر ز ضمیر من این واژه چقدر تنهاست
برخیز تمام من برخیز و تماشا کن
هرچیز بغیر از عشق گفتند تو حاشا کن
این واژه افتادن در مسلک ما درد است
زانو بزنی؟ هرگز این خاصیت مرد است
مردانگی و مردی از مرد و زنی دور است
این مرد بدون تو یک وصله ناجور است
حالا که تو می ایی هر لحظه به شعر من
از توست که میرویدهر واژه به فکر من
برگردو به من بازا ای حضرت انسانم
من رود پراز خشمم اماده طغیانم
هرچیز که میخواهی از بودن من بردار
اسطوره تنهایی من را تو زمین مگذار
مگذار که بیهوده سر در گم خود باشم
یک عمر وبال ان یک فعل نشد باشم
از معرکه می ایم با جان و تنی زخمی
از صورت من پیداست صد وسوسه منفی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار بسیار زیبا سرودی بود
قلمتان توانا وهمیشه برقرار باشد
دستمریزاد
درود دورد