جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر معصومه داداش بهمنی
آخرین اشعار ناب معصومه داداش بهمنی
|
(باران)
باران که بارید،
به سراغ دیوار خاطره هایم رفتم.
شیون لکه ای دود آلود،
کنج دیوار
و تارتن پیر،
خسته از پژواک غم
غر غر کنان
با دستمالی که خودش بافته بود،
سوی دیوار دوید.
تا پاک شود ولوله ی غم.
غرق در تصویر آن.
با پای لنگ،
عاجزانه میدمد،
شیپور جنگ.
ساعت خاطره ها ،
وصدای بی صدایش،
دنگ....دنگ
به خاطر آمد روزگاری،
طالب حجره ی ماتم بودی.
تو ای همخون من،
همبازی ام بودی.
کودکی رفت و همه خاطره شد.
صاحب حجره غمگین،
بقچه ات را پرکرد،
همه اش تنهایی.
گره های بقچه ات،
همه بی چشم.
ای کاش نگهی میکردی،
چین دیوار تیمچه ای
حجره ی کوزه گر است.
قوت مهربانی در درون
سفره اش.
قوت اش از آب و گل است.
خاک گل بود از عشق ،
آب آن روشنی امید است.
در اقلیم دل غمگینت،
پریشان بودم.
زیر باران صدایش میزنم.
پس از آن روز ،در مسیر اندوه
گم شد ،بقچه ی بی چشمت.
حال دل چشمت را ،کوزه گر
میدانست.
خوی تو با بقچه ی اندوه را.
او برایت کوزه ای ساخته است.
زیر باران بنشین،
کوزه ات را بردار.
ابرها بار دگر آبستن عشق شدند،
زاییدند ،همه ی امید را.
کوزه ات را پر کن.
برای خواهرم مریم....
(معصومه داداش بهمنی)
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.