سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        روزگار بی‌عدالت

        شعری از

        حسن پوررضایی

        از دفتر مجموعه شعر "خیابان آذر" نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ ۲۱:۴۲ شماره ثبت ۱۳۲۰۳۲
          بازدید : ۸۲   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        گذشت آن شور و شوقِ نوجوانی
        همه، در هیچ و پوچ و بی نشانی

        به سختی طی شد آن ایّام و هرگز
        ندیدم از زمانه، مهربانی

        چنان برگشته اقبالانِ بیمار
        ز شب تا صبحدم، در سخت جانی

        گذشت آن روزگارِ بی‌عدالت
        به سر بردم بلای جاودانی

        فلك چرخید و خورشیدی برآمد
        تمامِ آسمان در شادمانی

        بناگه دل، به قصدِ مهرورزی
        اسیرِ آتشی شد آسمانی

        از آن آتش، شراری سرخ برخاست
        شبم شد کلبه‌ی آتشفشانی

        ولی افسوس ابری شد پدیدار
        ز دودِ آتشی از بدگمانی

        مرا با خویش تا اوجِ فلك برد
        رهایم کرد در آن بیکرانی

        بدونِ هیچ چتر و جان پناهی
        فتادم بر زمین، از ناتوانی

        سعادت شد مبدّل بر شقاوت
        "حسن" ماند و شب و بی آشیانی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۰۶
        درود استاد عزیز
        استقبالی بسیار زیبا و جالب بود:
        ((درحسرت جوانی))

        گذشت ایام پر شور جوانی

        رسیده فصل غمگین خزانی

        نشسته گرد پیری برسر من

        الف قدم شده همچون کمانی

        گذشت عمرم همه درحسرت وآه

        ندیدم خیری از این زندگانی

        جوانی همچو خواب نیمروزی است

        خطا باشد اگر پیوسته دانی

        ندانستم من دیوانه قدرش

        بدان تو قدر آن تا می توانی

        اگر یابم جوانی را دوباره

        دهم هرآنچه خواهی مزدگانی

        زمان با خط خوانا بر جبینم

        نوشته این سخن را گر بدانی

        که این عالم سرای جاودان نیست

        کسی در آن نماند جاودانی

        اجل باشد سواره ما پیاده

        رسد در طره العینی و آنی

        رسدروزی ز ره هنگام رفتن

        اگر صد سال دیگر هم بمانی

        رفیقان رفته اند پیش از من وتو

        چو من وامانده این کاروانی

        خوشا آنانکه راه راست رفتن

        به ویزه درشباب و نوجوانی

        به جز ذات خداوند توانا

        هرآنچه هست گردد محو و فانی

        ز بعد مرگ ((فرهاد))از من و تو

        نماند کله ای نه استخوانی

        ((شاعر:فرهاد فکری اردبیلی ))
        حسن پوررضایی
        حسن پوررضایی
        دوشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۳ ۲۲:۴۳
        دم شما گرم استاد گرانقدر
        بمان تا بمانم خندانک خندانک 🍎🍎🍎
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۳۱
        درود بر استاد ارجمند خندانک
        بسیار عالی‌ست خندانک
        روزگارتان نیکووو خندانک
        حسن پوررضایی
        حسن پوررضایی
        دوشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۳ ۲۲:۴۶
        کلامت مهر

        نگاهت نور

        دلت دریای ارام

        مهربان بانو🍎🍎🍎🍎🍎
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۱۰
        سرشار از احساس می باشند
        بسیار مستفیض شدم
        هزاران درود بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک
        حسن پوررضایی
        حسن پوررضایی
        دوشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۳ ۲۲:۴۹
        با انکه نشنیدم صدای آواز تو را
        اما دلم گواهی میدهد
        صدایت گرم و مهربانی است.🍎🍎🍎🍎🍎
        ارسال پاسخ
        محمد شریف صادقی
        دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۰۲
        درود. خیلی شکواییه قشنگ و محزونی بود🙏😔😔😔🙏
        مرا با خویش تا اوجِ فلك برد
        رهایم کرد در آن بیکرانی
        بدونِ هیچ چتر و جان پناهی
        فتادم بر زمین، از ناتوانی
        😔😔😔😔
        ترکیب پیاله‌ای که در هم پیوست
        بشکستن آن روا نمی‌دارد مست
        چندین سر و پای نازنین از سر دست
        از مهر که پیوست و به کین که شکست؟!😔
        رحیمه نیکوحرف
        سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۳ ۰۲:۲۰
        جوانی آی جوانی آی جوانی
        دگر شوق جوانی شد زبانی
        زبس دنیا شده پوچ و پر از غم
        جوانی شد تلاش زندگانی


        بداهه تقدیم شما
        عالی سرودید احسنت خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6