سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 22 شهريور 1403
    9 ربيع الأول 1446
      Thursday 12 Sep 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۲ شهريور

        بادی شدم رقصان

        شعری از

        افسانه احمدی ( پونه )

        از دفتر آرامش درون نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ ۲ هفته پیش شماره ثبت ۱۳۲۰۰۷
          بازدید : ۶۳   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )

        ‍ ‍🦋
        بادی شدم رقصان میان هر خیابان
        کج شد مسیرم سمت کوچه سمت ایوان


        با هرطرف چرخیدنم چیزی ندیدم
        تا کم کند از من کمی آشوبِ پنهان 


        دیدم درونِ  خانه ای از  فقرِ  بسیار
        مادر برای بچه ها  می پیچد از جان


        دیدم میانِ سفره هم  نانی  نمانده
        فقرِ  زیادی  برده  دین  و کلِ  ایمان


        آن کودکان بر در نشاندن چشمشان را
        شد  خوابشان در حسرتِ یک لقمهِ نان


        غافل از اینکه آن پدر شب تا به صبحش
        جارو  به  دستش  می زند  کلِ  خیابان


        آنسوتر  از یک خانه ای  ، داد و فغانی
        برخاست در سوگِ عزیزی ، رو به پایان


        درمانده  از  پولی  که  دارویی  بگیرد
        راحت گرفت مرگ از فقیرِ ناتوان جان


        آن دورتر ها خنده های شومِ قدرت
        پایم کشانده تا ، محله های  شمران


        بیگانه  با بی پولی  و شاد و  مُرفّه
        آن عده ای که ظاهرا بودند انسان


        این بی تفاوت های خون آشام و کفتار
        سکه به سکه می خورند خون فقیران


        در سینه ام دردی نشست اندازه ی کوه
        حالم  پریشان شد از این  انسان نمایان


        حالِ فقیران روز و شب بد میشود آه!
        شد زندگی دائم ، به کامِ مایه داران


        راهی شدم پیشِ خدا از این همه درد
        دیدم خدا هم از خجالت سر به دامان


        گویا خدا هم با دلی سرد و شکسته
        شاکی ز خلقِ بنده اش حالا پشیمان


        پیچیدم و چرخیدم و هرجای این شهر
        دیدم  فراوان ،  واجبانِ  لقمه ای  نان


        اینجا کم  از این  نا بسامان ها  ندارد
        دیگر خدا هم عزتش کم شد از ایشان



        افسانه_احمدی_پونه

        ─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۲ هفته پیش
        درود بانو
        اجتماعی بسیار زیبا و شورانگیز بود
        رب جلیل؟ خندانک
        شاهزاده خانوم
        ۲ هفته پیش
        زیباست و دغدغه‌مند خندانک خندانک
        درود بر شما خندانک
        شبتون شیک خندانک
        ساسان نجفی(سراب)
        ۲ هفته پیش
        درود بر پونه بانوی شعر ناب..
        زیبا و دغدغه مند سرودید..
        ولی خدا همیشه دست بالای همه ی دستهاست..
        عزتشم هرگز کم نمیشه..
        خندانک خندانک
        محمد شریف صادقی
        ۲ هفته پیش
        درود. زیبا بود واقعا. و بشدت درست و بجا.
        علی نظری سرمازه
        ۲ هفته پیش
        درود بیکران
        زیباست
        خندانک خندانک خندانک
        مریم عادلی
        ۲ هفته پیش
        درود شاعر گرانقدر
        شعر زیبایی بود
        خداوند عزتش را تاهمیشه برشما مستولی کند تا اشعاری ناب بسرایین
        💐💐💐
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0