#غزل-شماره ۶۳۱
بسم رب الشهداء
یاد اربعین
ای خوش آن روز که از عشق پریشان بودم
شهربند حرم حضرت جانان بودم
همنفس بودم و همراه وزش های نسیم
مست و بی خویشتن از بوی خوش جان بودم
داغ از درد دل خویش به هر کوی و گذر
در پی یافتن مرهم و درمان بودم
رفتم آواره صحرا شدم و در راهت
از همه زندگی خویش گریزان بودم
اربعین بود و جهان غرق غمت بود حسین (ع)
من سودازده سوی تو شتابان بودم
گنبد زرد حرم گشت پدیدار و دمی
همه تن چشم بر آن منظره حیران بودم
موج می زد دل دریای عزادارانت
من در آن موج چو یک قطره جوشان بودم
پا نهادم به حرم بی سروپاوار و غمین
خاکی و تب زده و خسته و سوزان بودم
به ضریحت که چو کشتی نجات است سلام
کردم آن لحظه که آشفته و گریان بودم
جذبه ات آمد و من را دمی از خویش ربود
در همان لحظه که بس بی سروسامان بودم
در مدار خوش خورشید تو افتادم و چون
ذره ای حائر و بی لنگر و چرخان بودم
حاصل عمر همان لحظه سرمستی بود
ای خوش آن روز که از عشق پریشان بودم
غبار دستگاه حسینی- #مهدی_رستگاری
بیست و دوم مرداد سال ۱۴۰۳
ششم صفر سال ۱۴۴۶ ه. ق.
دفتر شعر شیدایی
۱۱۱۷
اجرتان با بی بی دوعالم