پنجشنبه ۸ آذر
شبی وهم انگیز شعری از دانیال فریادی
از دفتر طلوعی دیگر نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۱:۵۷ شماره ثبت ۱۳۱۹۶۳
بازدید : ۹۸ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب دانیال فریادی
|
می بندم این دو چشم رویایی
تا شوم مست از عطر تنش
تا که نوشم پیاله افسون
از دو چشم شراره فکنش
می نشینم به کنج تنهایی
تا که روزی گذر کند برمن
آه من شنیدم همین لحظه
بانگ گام هایش به روی چمن
می گشایم ز زلف او گره
تا که شاید دمی شوم آرام
کو در من آن نشانه ی سر مستی
که به پای فلک می بست دام
می گریزم ز هر غم و اندوه
تا زنم مهر عشق به چهره ی او
بی گمان آسمان همی بارد
اشک شادی به گونه ی او
می پرستم هر آنچه در هستی
تا که خشنود شود ز من ایام
آه ترسم ای پنجه ی آفتاب
که ز تو هر گز نگیرم کام
می شوم سر گشته و کنون تنها
پای آن دریچه ی خیال انگیز
آه من باورم نمی شد هرگز
نور ماه بود و شبی وهم انگیز
با تشکر
دانیال فریادی
با نقد خویش راهگشا باشیم
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و دورد خدمت شما بانوی مهربان ممنون از لطف شما سپاس | |
|
سلام ودورد ممنون از نطر لطف شما سلامت باشید و شاد سپاس فراوان | |
|
سلام و درود خدمت شما استاد گرامی ممنون از شما استاد شریف سپاسگزارم | |
|
سلام و دورد ممنون از لطف شما سپاس | |
|
سلام و درود خدمت شما دوست عزیز ممنون از شما سپاس | |
|
سلام و درود سپاس سلامت باشید و شاد | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما جناب فریادی عزیز
چهارپاره ی زیبایی خواندم