الهی
گم گشته منزل منم تویی راه نجاتم
دنیا به کام گشته زهر، تویی شیرین نباتم
تنم پوسید میدانی تو صاحب کوثری؟
ای حق بده جرعه ای، از آن آب حیاتم
مرده شدم به دردی فقط شافی تو هستی
شفای من بده دوست،خالق کائناتم
زنجیر بزد نفس دون ،اسیر بشد وجودم
گشایش تمام گره و مشکلاتم
یم رحمت تو هستی ،عبد فقیرت منم
به یک کرشمه تو ،زنده ز مرده هاتم
طبیب من تو هستی به هر دردی دوایی
درمان فرست ای طبیب،نذار شود مماتم
امید من جان من،ناطق قرآن من
نظر فکن به این دل ،بده شور و نشاطم
پشتم شکسته ای یار روحم زار و رخم تار
دست نیازم ببین ،من سائل و گداتم
دریغ مدار لطف خویش مگر غیر تو دارم؟
مرا زخود برانی کجا گیرد ثباتم؟
چشم امید بسته ام به غیر تو الهی
آرام بکن دلم را منم کلب درگاتم
هر چه پسند یار است، ای حق امید آن شود
گفتم به این دل خویش،راضی به آن رضاتم
هرچه دهی تو ای دوست،به درگه تو نکوست
با آنکه رو سیاهم، در دل مدح و ثناتم
جنت نباشد غیر سرای کوی نورت
خوشا به آن دمی که وارد به آن جناتم
غرور و عزت من دانم همان زمان است
به دور زهر جفایی چو کلبی باوفاتم
ایوب ز راه تزویر سوی تو رو نکرده
رقصان چو پروانه ها همساز و هم نواتم
شعر: سید ایوب محبی
سلام و درود
هجاهای شعرتان دائم در حال نوسانند و از لحاظ ساختاری به بازبینی و ویرایش منتظرند .
شما و جمیع اعضای ارجمند سایت می توانید هر شعرتان را قبل از ارسال نهایی ، به بخش مدیریت محترم ویراستاری بفرستید تا دلگویه هایتان با کیفیتی خوب در صفحه سایت باشد .
قلم تان نویسا سلامت باشید و سرافراز