پنجشنبه ۱۳ دی
گله شعری از سید ایوب محبی
از دفتر کوی یار نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ ۷ روز پیش شماره ثبت ۱۳۴۷۰۹
بازدید : ۲۰ | نظرات : ۲
|
آخرین اشعار ناب سید ایوب محبی
|
نزد من گله از رنج دنیا حرام است ای رفیق
تن ز گرگان پاره پاره، گردنم دادند به تیغ
شوق زادن در درون این خاک و دشت
مزد من شد آن دو چشمی که خون بگشت
هر چه دارم گرد این پرگار پردرد به یاد
برگ خشکی چون بگشتم دل سپرده دست باد
از حصار باغکی خشکیده از جور زمان
باد سختی بس وزید و جسم زارم ناتوان
چون فتادم بر زمین ،از درد کشیدم آه به دل
روزگار بس خنده کرد از نقش من بر خاک و گل
گفتمش تیزرو ایامی به باغ ما شور و فری داشتیم
با بلبلان باغ یار ،آن گلان نو بهار ،ناز دلبری داشتیم
به عمری ما نشستیم به روی ساقه ی مهر و وفا
غرق عطر گل شدیم ،مست آن بلبل دائم صفا
تشنه لب گشتیم ،چون نبود آب سرابش واقعی
ریشه گر خشکید چه سود از بودن صد ساقه ای
ظالمان باغ دهر گشتند چو کرکس بهر ما
قصد جان و خورد گوشت و استخوانها از جفا
در فراق و بی کسی اشکم چکید،بیقرار از هجر یار
بوی عطر و نقش گل هیچدم نبود جز تیغ و خار
سینه پردرد و غمین ،رو به رویش تیر در کمان
روزگار پر جفا چون خم بگرد سرو چمان
باز میزنم من سوتکی در صفحه این دل چنان
تا که گوشم کر بگردد از صحبت اهل زمان
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
پیروز و دلشاد باشید