شنبه ۳ آذر
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
روزی که دستم را گرفتی باورت کردم
دل را برای با تو بودن ، کافرت کردم
پایت به رفتن بود از این نامردمی ها من ؛
خود را پریشان محض روی خاطرت کردم
بـا روزهایت آمدم لحظه به لحظه باز؛
شب ها دلم را خالصانه یاورت کردم
از غصه های خود نوشتی من صبوری را؛
تنها برای دردهایت ، سنگرت کردم
گفتم که دستم خالی قلبم مملو از عشق است
با قطره های اشک ، مِی در ساغرت کردم
هفت آسمان را دیدم و تنها تو را ، تنها؛
لایق بر این دل دیده عمری اخترت کردم
گفتی که میمانی برایم !؟ تو نفس بودی
از دیگران سَر بودی و ، تاج سرت کردم
از بین هر چیزی که با ارزش ترین ها بود
من آن صدف بودم تو را هم گوهرت کردم
شاید ندانی و نبینی ، این گُلِ عشقی !
که دور از رویت به یادت پرپرت کردم
قلبم به درد آمد ، نکردی باورم ، مُردم !
با این تفاوت که فقط، من باورت کردم
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
|
|