پنجشنبه ۸ آذر
کودک دیوانه شعری از عادل دانشی
از دفتر حرّا نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۱۴:۲۴ شماره ثبت ۱۲۹۵۵۵
بازدید : ۱۶۹ | نظرات : ۱۸
|
آخرین اشعار ناب عادل دانشی
|
فاش می گویم جهان با من نساخت
زندگی در پیش چشمم رنگ باخت
سوختم از آتش این روزگار
تا شدم آواره گرد این دیار
تا که ساقی از در میخانه رفت
شوق پرواز از دل دیوانه رفت
من که بودم قطره ای از جام عشق
بی خبر از بازی فرجام عشق
خانه ام در بستر سیلاب بود
چشم من بارانی و بی تاب بود
از دویدن تا که پایم خسته شد
چشم امّیدم به دنیا بسته شد
من اسیر غصه های مردمم
یافتم خود را ولی سر در گمم
کاش راز زندگی بود آشکار
هر خزان آیینه ای بود از بهار
لحظه ی روییدنم کی می رسد
روزگار دیدنم کی می رسد
من هنوز آن کودک دیوانه ام
روز و شب با قصه ها همخانه ام
کی طلوع من به پایان می رسد
مرگ رویا سهل و آسان می رسد
شوق رفتن دارم و آماده ام
من به مرگ خویشتن دل داده ام
عادل دانشی
بداهه اردیبهشت ۱۴۰۳
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما اتفاقا شعر قشنگی در جواب من انتخاب کردین ..ترانه ش هم من شنیدم زنده باشید | |
|
درود جناب استکی بزرگوار یک دنیا سپاس | |
|
درود جناب کاظمی زنده باشید | |
|
سپاسگزارم جناب نجفی زیبا میخوانید | |
|
درود جناب دزفولی زیبایی در نگاه شماست | |
|
سلام علیرضای عزیز مثل همیشه محبت داری | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دست کم هر دو سه روز سیر به فکرش هستم..
با اندکی تحریف از علیرضا آذر
درود بر شما
زیباست و چی بگم؟..
شاد باشید