شنبه ۱۰ آذر
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
من ندانستم درون سینه ات سنگ است حیف
حاصل این هم نشینیها فقط ننگ است حیف
دفتر شعرت که پشت پنجره جا مانده بود
صد غزل از خاطرت با سوز آهنگ است حیف
ارغنون از لب نمی گیرد دگر احوال تو
جام باده گوشه ی میخانه دلتنگ است حیف
مطرب از دلواپسی چنگی ندارد چنگ را
این سرا خالی ز ساز و تنبک و چنگ است حیف
عشق می خواند بمان و عقل می گوید برو
در درون من کنون میدانی از جنگ است حیف
( عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است)
بر در ِمیخانه با ساقی هماهنگ است ، حیف
عشق چون تیری رها گشته به قصدِ جانِ ما
دست ِاو از خونِ شیدایان چه گلرنگ است حیف
از شرابِ ارغوانی گر نشد نوشد ( علیم)
بر در هر بتکده صد حیله و رنگ است حیف
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا بود 👏🌺🌺