بازم فصل بهاره
یه بشکن ، یه خنده ، یه بلرزون ، *
همه ش رفکسی ازحالی باحاله
یه پیک نیک
غذایی خوب و مَشدی
بهمراهِ عزیزان
یکی داد میزنه : موقعِ ناهاره
همه جامه ها گشتند قالبِ تن
حتی یقه ها ، مملواز آهاره
هیچکس دراین میانه ،
نیست تنها
خوشا دنیا که بازفصل بهاره
بهرِ عصرونه هم بَهْ بَهْ ،
ماست و خیاری ،
داخلِ تغاره
از مناره ی نقاره ،
صدای قیل و قالِ سُرنا می آد و،
صدای بیقرارِ صفِ طبل ها
میلرزونه دِلارُو
حتماً ، یکی دیگه شفا یافت
شُکرِ الله
ازصبح تا حالا سه تا بودن ،
این مورد چهاره
همه حتی غریبه ها ،
که ندارند وصلِ خونی ،
طوری اند ،
که انگار باهمند ، پسرخاله دخترخاله
یکی میگه فلانی ، مُخ نداره !
یکی میگه مهم نیست ،
عوضش قلب که داره !
دراین خارجِ شهری،
حتی گوسفندای خوب اینقدر شادند ،
که انگار،
رفته اند کاباره
اینترنت قطع شده باز ،
برا مخصوصاً جَوونا ،
همین موضوع بسانِ آواره
بزرگا خنده هاشون ،
دخترا و پسرا رُو،
ز زیر همه آوار درمیاره
همه رفتارها و همه اعمال ،
به هرکی برمیگرده
دنیا شده مثالِ فوّاره
بعضی اعمال ،
همچون لباسیه که ،
زارمیزنه به اندام
چقدر زشته لباسِ بدقواره
به یکباره ،
بعضیا یادشون می افته ،
موقعِ قراره
سریع میخوان بزنن زینجا به چاک
به خود میگن که موقعِ فراره
اما با اونمه آشغالی که ریختن ،
وجدانشون ،
راهشونو حسابی بسته
سرخ شده ز شرم، صورتِ وجدان !
ز داغی ای که گر اینجا بود ،
به یقین می ترکید ،
میزان الحراره
*بااجازه از نویسنده ی کتابِ یونی قِرسیتی
بهمن بیدقی 1402/12/29
با سکوت چتری خواهم ساخت
سایه گستر
عالمگیر
پناه بی پناهان .
عید سعید فطر مبارک