پنجشنبه ۶ دی
خواجه نوروز شعری از علی پورزارع هیچ
از دفتر دل نامه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۳ ۱۷:۴۳ شماره ثبت ۱۲۹۰۱۲
بازدید : ۱۲۲ | نظرات : ۱۸
|
دفاتر شعر علی پورزارع هیچ
آخرین اشعار ناب علی پورزارع هیچ
|
«خواجه نوروز»
بهار شد،
سبزه رویید،
شکوفه شکفت،
بلبل خواند،
پرستو شاد،
چلچله از سبزه زار گفت.
قرقاول خوش آواز،
هلهله در گلستان،
زنبور پروانه سرخوش،
رقص گلها در باد،
گل شیپوری تناز.
روییده اند بنفشه ها،
پامچال زیبا،
عطر گل ها درهوا،
کودکان غرق در رویا،
مادران در تقلا،
اما ...
پدری غمگین و تنها،
پدری خسته،
گاه و بیگاه،
پدری گریان،
لیک در خفا.
من گاهی می اندیشیدم،
که نکند بهار هم،
اگر می توانست،
به خانه ی ما سر نمیزند!
باغچه را دلتنگ میگذاشت
و حسرت در دل شقایق میماند.
نسیم بهاری،
مرا با خود ببر،
آنجا که بهار شده.
مرا با خود ببر،
آنجا که پدرها همه شادند،
کارگری دلخور نیست،
پیرمردی تنها نیست.
بهار را باید گفت،
که در آغوش گیرد مارا،
تا که شاید کس نبیند زخم ها را،
امید که التیام یابند.
بهار را باید گفت،
آن هنگام که می آید،
با خود یک بغل شادی بیاورد،
تا که شاید پدری لبخند زند.
«هیچ»
|
نقدها و نظرات
|
درود و سرور سپاس از مهرتان گرانمهر مانا باشید | |
|
درود بر شما سپاس از مهرتان همچنین بزرگوار | |
|
درود بر شما سپاس فراوان مانا باشید | |
|
درود بر شما سپاس فراوان مانا باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.