طنز آتشین
روحم فانی نیست اما ،
شاید روزی فان شود
شاید درمیان طنزی آتشین ،
دگرطنزی تلخ نباشم
کمی تا قسمتی ابری ،
چند تا قطره ی باران و،
یه ولگرد ، به عیشِ آن شوم
شاید درکنار درگاهِ خوشِ آن یار زیبا ،
با افتخار، منهم یک دربان شوم
منِ بهمنِ زمستانی ، شاید روزگاری ،
غرقه درپائیزیِ خود ،
پُراز مِهر و آذر و آبان شوم
شاید هم شهید راهِ جان شوم
جانِ جانانم مرا هرطور بخواهد ،
به یقین آن بهترین است
شاید درروستای این حیات سرخوش ،
روزگاری خان شوم
درآنصورت وظیفه م سنگین ترست
باید رستم وار، راهیِ هفت خوان شوم
باید منهم با گذشت ام ، شُرشُرِ باران شوم
باید منهم با گذشت ام ، هاتفِ یاران شوم
شاید دنیا بازهم مرا بگیرد هُل دهد به زندانِ ژاول ،
بازهم ژان والژان شوم
اما میدانم پس از آن احتضار،
باید با شوق ، درمحضرِ جانِ جانانم مهمان شوم
همین خوبست
بس کن ای مداد !
که برای روحم بودی توهمیشه ، همچون اوژانس و امداد
ادامه نده شعررا ، تا که عیش ام ، تا ابد کورنشود
اما ، تو درست میگویی اِی مداد !
باید بهرِ رستگاری ،
هرطوریکه آن خالقِ دل خواهد دقیقاً آن شوم
بهمن بیدقی 1402/12/27
یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ
یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ
حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَال
درود ها هنرمند این شعر ارزنده
با سپاس ، پیشاپیش طلوع عید شادی
را تبریک و تهنیت عرض نموده ؛ همراه با
آرزوی سلامتی و خرمی برای شما و خانواده گرامی