صوتی بسان ضجه
چه زجری بود برایم ،
شنیدنِ صوتی بسان ضجه
درگیریِ دو گربه بود یا ،
شیونِ گریه های سختِ بچه ؟
در این مغزِ مستعد به ترس و وحشت ،
نقش بست ، نقشِ زشتِ یک بزمجه
دراین کویرخالی
درکفری لاابالی
بعید نیست ، بر روحی اینچنین اسقاط ،
هزارهزارخدشه
و جسمِ ترسویی که ، ز فرطِ ترس و وحشت ،
چپیده تووی گنجه
روحِ لرزانی که به هر اثری ز وحشت ،
خو نمی گیرد و با آن ، کاملاً لجه
درکنار انگار باتلاقی با بوی نا ، که جنسش ،
چپیده ای از لجنه و یکعالمه رفت و آمد و ویزویز و نیش پشه
پشه هایی بسیار سمج ،
که دائم به دُور و بَرش اند به ورجه وورجه
کابوسم آنوقت به پایان رسید ، که ازخوابم پریدم
دراطرافم بجزخودم ، چیزی ندیدم
آیا اینها همه زائیده ی ذهن بود ؟
چکارکنم با این ذهنِ پدیده م ؟
گاهی یه جوری با من تا میکند ،
انگار ندید بَدیدم !
گاهی یه جور دیگر،
انگار درگیر با مشت مشت ،
مشکلاتِ عدیده و شدیدم
گاهی با کابوسی زشت
گاهی با رؤیایی قشنگ همچو طاووس ،
اما طاووسی با پاهایی زشت
درمانم تنها توئی اِی یارِخوبم
مرا ببر ازاینجا ، درآغوشت بگیر، میان نورت
جایی که دگرهیچگاه ،
نشنوم صوتی را اینچنینی بسان ضجه
بهمن بیدقی 1402/12/3
زیبا وبامحتوا سرودی بود
استادبزرگوار وعزیز
هزاران درودتان باد