جمعه ۹ آذر
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
گفتم ای یار بیا صاف چو مینا بشویم
وقت آن است چو دُر، در دل دریا بشویم
گر چه عمریست به تنهایی خود خو کردیم
بعد از این بخت اگر یار شود ما بشویم
دفتر دل که سپید است چو دیبای وجود
نقشی از عشق بر آن زن که فریبا بشویم
دل من رفت ز کف تا تو نگاهم کردی
برق چشمان تو کافیست که رسوا بشویم
حاکم عشق اگر حکم دهد مجنون وار
سر به صحرا زده و عاشق لیلا بشویم
گر به کوی تو رسد قافله غافل دل
همه تن چشم شده محو تماشا بشویم
حضرت دوست حدیث شب هجران تا کی؟
برسان مژده به دل همره طوبی بشویم
( چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم)
مست از ساغر و پیمانه و صهبا بشویم
مرهمی نه به دل زخمی ما حضرت عشق
نه طبیبی است در این شهر که اِحیا بشویم
باید از دوست بپرسیم ره جنّت را
وای اگر وارد صحرای دریغا بشویم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غزلی ناب و زیباست
عاشقانه عارفانه