درودتان بزرگوار موج نو سردرگم وجالبی بود من به این سرگردانی ذهن می گم آشفتگی ذهن وشاعر برای اینکه به موضوعی بپردازه نبایدخودش حتما اون را تجربه کرده باشه فقط باید خوب دیدن را یاد بگیره وخوب ببینه ودرواقع باتمام احساسش خودش و وسط اون موضوع قرار بده ودرکش کنه موفق باشد وپیروز
بالشِ عاشق دیوان ِ شعریست اگر زبان ِ اشک را بلد باشی
(م. فریاد)
تنها چیز مشترک میان شاعران، تجربهی عشق است یا لااقل تجربهی حالتی که عشق میپندارند، تجربهی واقعی بقیهی چیزها ضروری نیست، و میتونه ناشی از قدرت تخیل و ادراک و الهام باشه، شاعر میتونه خودشو جای اشیاء و افراد و پدیدههای گوناگون بذاره و حس بگیره و از زبان اونها یا در مورد اونها حرف بزنه.
زورقی بود وجودم همه سرگردانی دیدهبان ِ دل ِ من صخرهی قلب تو را دید و نگفت، به تو برخوردم و نابود شدم... (م. فریاد)
خب من هیچ وقت یه قایق نبودم، ولی میتونم حس کنم یه قایق سرگردان در یک دریا چه حالی داره، و وقتی ناگهان به یه صخره برخورد میکنه و درهممیشکنه چی بسرش میاد😅
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
سلام و درود همه را گفتید بجز :
دانش اندوزی و خیرخواهی برای خدا و خلایق و خودتان
سلامت باشید و دلشاد و به مددِ الهی سرافراز