به دنیا و به آدم های دنیا ، اعتمادی نیست
چه در جمع و چه تنها یا مجزا اعتمادی نیست
نباش آلوده ی یک مشت حرف پوچ و بی معنی
به قول و وعده های سست و زیبا اعتمادی نیست
هزاران بار مُردی از ، عذابِ این خراب آباد!
به امید و به درمان و تسلا اعتمادی نیست
توقع را بگیر از خود ، نکش منت ز هر خاری
نکن سر خم به تکریم و تقاضا اعتمادی نیست
نفس هایت اگر بند آمد از غصه خودت را باش !
به انفاس و دَمِ گرمِ مسیحا ، اعتمادی نیست
هر آنکه دوست می دارد تو را ، یاد تو می باشد
برای بودنش بر التماست یا تمنا اعتمادی نیست
مگر یک عمر از شب گریه هایت حاصلی دیدی؟
به شب های پر از رنج و درازا ، اعتمادی نیست
زمین افتاده نوبرهای این باغ از دم طوفان
به انبوهِ ، درختانِ شکوفا ، اعتمادی نیست
دلت را خوش نکن سامان بگیرد زندگی هامان
که دیگر بر نمازت ، در فرادا اعتمادی نیست
نشو خام از زبان بازی و تعریفی که میدانی ؛
به ظاهرهای پاک از بد مُبرا ، اعتمادی نیست !
نه نوحیم و نه یعقوبیم و نه ایّوب در سختی !
که بر صبر و نشستن یا مدارا اعتمادی نیست
نزن زخم زبان ، حقی نکن ضایع ، نباش آزار !
به دیروز و به امروز و به فردا اعتمادی نیست
افسانه_احمدی_پونه
سلام افسانه جان
چقدر غمنهاد و منفیاندیش سرودید 😔
- اگر بجای ردیفِ ( اعتمادی نیست) ؛ اعتباری نیست می نوشتید بهتر نبود؟
- این مصراع هجای اضافی دارد :
برای بودنش بر التماست یا تمنا اعتمادی نیست.
بانوی ارجمند اعتماد و توکل به یگانه خدا و باوَرِ جمیعِ مخلوقات او ، راهگشای حیاتی ارزنده است
کسی که تو را باوَر دارد
یک قدم نه صد قدم
از کسی که تو را دوست دارد
جلوتر است
سلامت و دلشادبمانید