رزق جاری چاق و مستم کرده است
ذبح قربان این که هستم کرده است
من غلام و یوسف مصر پادشاه است
با محبت بند دستم کرده است
چاک دستان گر کنیم از روی اوست
پایبندی بر الستم کرده است
نیم قرنی است در رکابش گرم کار
شکر نعمت حق پرستم کرده است
نشر علمم اعترافی است ماندگار
راهنمای راه راستم کرده است
در عبادت گرم تقلید از جناب
از خداوند آنچه خواستم کرده است
پیر کنعان بار گندم هم نخواست
معترض بر کیل و کاستم کرده است
مستمندیم مردمانی روی گنج
توی کیسه هرچه ماستم کرده است
تا نهال انقلابم بر دهد
در مساوات نیست لیستم کرده است
گر ببارم بار حکمت از کلام
نیش حرفی نیست نیستم کرده است
من سفیر مردمانی مرز نشین
مفلسی بر آنچه خواستم کرده است
دست خالی سوی کنعان چون روم
شامل عام بار بستم کرده است
گر قبائی سوی کنعانم بریم
سرخوش از هر آنچه خواستم کرده است
چشم مردم زان ایالت بر من است
مژده ای بر آنچه داد دستم کرده است
دشمن از ما مرز نشینان در عذاب
هم زمین گیر ضرب شستم کرده است
اربعین و خاک ایلام محشری است
توتیای چشم مستم کرده است
من نخواهم سکهی داغ عقیل
ناگرفته داغ دستم کرده است
خود زبان مردمانی معترض
با فقیران هم نشستم کرده است
قول کار از من گرفت یعقوب من
در کتابت بازنشستم کرده است
جان به کف رانندهی مشغول کار
در گذار شیب و پستم کرده است
تا بچرخد چرخ دولت بی زوال
کار کشته هر شکستم کرده است
هم نشین کبریایم منزوی
معتکف در هر کجاستم کرده است
زاهد روز شب نشینی تا سحر
حج نرفته با خداستم کرده است
جنگ و تحریم قحطح سالی سر کنیم
ناامید آن عهد شکستم کرده است
در سرودن خون اجداد در وجود
در معدل چشم بیستم کرده است
باحجاب اند خواهران و دخترم
مکر شیطان چون که رَستم کرده است
خوش ببارد ابر حکمت بر سرم
لطف قرآن چون بَرستم کرده است
مژده ای دل دین اسلام در ره است
دین بنازم مبتلاستم کرده است
اهل بیت و شیعیان پیرو ایم
عاشقی بر کربلاستم کرده است
بی نمازی تیغ به دینم میزند
لاابالی بلکه پستم کرده است
لاف دانش چون زنی تو رامیار
با ملائک چون دوزیستم کرده است
به شعر ناب خوش برگشتید
سروده زیبایی را هدیه آوردید
موفق باشید