به طنزِ طنّازان
به طنزِ طنّازان !
به لُعبتِ تنِ تن نازان !
که راهی یکطرفه ست ،
وسوسه های ، بَدِ خنّاسان
شنا کن به دریای بی انتهای هنر
تا که تو هم ، مرواریدهای نابی بیابی
بسانِ غوّاصان
که ظاهراً دراین دنیا ، برای رسیدنِ به آسانی ،
بجز غوطه ورشدن درسختی راهی نیست
که ناب نیستند معمولاً، راههای آسان
انگار دنیا ساخته شده ،
براساسِ شناورشدن ، دراضطراب هایی هراسان
همانکس زودتر به تپش های آسمان رسید ،
که پرنده وار، رفت بسوی سیره ی ،
خوشِ خوش پروازان
همانکس لذت برف را چشید ، دراین دنیای بی ذوق
که رفت بسوی سیره ی ، شادِ آدم برفی ها و،
پُر ازلبخند و خنده ی ، کودکانِ پاک و،
پُر از ذوق و شوقِ برف بازان
اگر بیتابی ات گُل کرده ،
سِیلی ز آدرنالین جاریست ،
به لالوی رگهای صخره نوردان و چتربازان
حتی از تفکرش هم قندِ خونم افتاد
نانِ داغ ، خوشمزه ترین غذای عالمست
یه کفِ دست نان ، به تعادل میرسانَد مرا
صدها درود به حرکاتِ موزونِ بسانِ رقصِ خبّازان
شعله های آتش ، مرا محو خود کرده
به عمق شعله ها که نفوذ میکنم ،
استعاره میشود برایم ، عشوه ی رقاصان
بهمن بیدقی 1402/7/11
به شاعر واستاد بزرگوار
همیشه قلمتان وزین نویساباد
موفق پیروزوبرقرار باشید