معجزه ی لبخند
بی سبب نیست ازوقتی تو آمدی ،
واژه ها تلخند
با اینهمه تلخ خند
تو اِی ابلیسِ کابوسها !
ازوقتی تو آمدی ،
حتی دلقکها نمی خندند
ازوقتی تو آمدی ،
حتی غوّاصها راهِ نجاتی براشان نیست
همه غرقند
ترفندهایی را بکار میبرند تا زنده بمانند ،
اما شکست است ، آخرِ آنهمه ترفند
ازوقتی تو آمدی و مستقرشدی به خانه ها
آدمها به آرامیِ گُل نیستند ، عصبانی اند
همچون رعد و برقند
ابرهای پوکی هستند ، همه درجدال
که نزدیکیِ هم را تاب نیاوردند
پاهای فرار، بگونه ای مثلِ فرفره میچرخند ،
انگار گامی درخود ندارند و، یه جورایی چرخ اند
ازوقتی تو آمدی ،
ردّی از تلخی ست میانِ هر قند
فحشها همه آماده و درمیانه ی حلق اند
آیا همین آدمها ، بهترین خَلق اند ؟
همین آدمهایی که مستور در دلق اند ؟
دلقکهای مسخره
دنیا را به شوخی گرفته اند
چکارکنیم درمیان اینهمه زهرخند ؟
درمیان اینهمه شلخته که مملو از فرقند ؟
کاش تو اِی ابلیس کابوسها !
میگذاشتی که جایگزین شوند بجای تو، رؤیاها
آنوقت پُرازمعجزه میشد دنیا ، به لطف آنهمه لبخند
بهمن بیدقی 1402/7/20
جالب بود🌹🪴🪴🌸